روز مادر مباااارک(4)(بازنشر«جشن فرشته هاي زميني(2)»)
بحث بین اعضاء گروه بالا گرفت. اختلاف نظر جدی بود. دقیقا دو سر طیف. عده ای کاملا مخالف گذاشتن متن اصلی نمایشنامه«جشن فرشته هاي زميني» روی وبسایت بودند، راست می گفتند زحمت زیادی برای آن کشیده شده بود. اما نهایتا جمع بندی همه این شد که زکات علم، نشر آن است و مطمئنا خداوند به ما برکت می دهد و فکرها و ایده های جدیدتر و بهتری را به ما هدیه خواهد داد؛ پس بیاییم در نهایت سخاوتمندی حتی متن کامل نمایشنامه را در اختیار مشتاقان بگذاریم و دعای خیر و صلوات آن ها را توشه و ذخیره آخرت خودمان قرار دهیم.(ان شاء الله)
و اینک متن کامل نمایشنامه:
«به نام خدا»
«جشن فرشته هاي زميني»
سکانس اول:
مامان زنبوری و بابا زنبوری تا زمانی که در نمایش نقشی ندارند در تمام مدت در گوشه ای از صحنه که مثلاً خانه ی زنبوری هاست مشغول به کار کردن می باشد. مامان زنبوری به کارهای خانه رسیدگی می کند ( خیاطی) و بابا زنبوری کارهای بیرون از خانه (باغبانی) را انجام می دهد.
زنبور کوچولو در حال بال زدن و شهد گل ها را خوردن است.
مورچه در گوشه اي از صحنه در حال جمع آوري دانه هاي ريز است.
زنبور کوچولو به سمت مورچه کوچولو مي رود:
زنبور کوچولو:
سلام مورچه کوچولو داری چی کار می کنی؟ باز هم مثل همیشه مشغوله کار کردنی
مورچه کوچولو:.
سلام به تو دوست خوبم دارم دونه جمع می کنم
تا با دونه های قشنگ درست کنم یه گردنبد
زنبور کوچولو:
گردنبند واسه ی کی؟؟ چرا مگه چی شده؟؟؟؟
مورچه کوچولو: آخه روز مادر نزديکه؛ ما بايد به ماماناي مهربونمون يه هديه بديم. منم ميخوام براي مامانم گردنبند درست کنم و هديه بدم.
زنبور کوچولو: ها، گردن بند، چه خوشگل، خوش به حالت، پس من براي مادرم چي درست کنم؟
م:نمی دونم خوب فکرکن یه چیزه خوب پیدا کن(2)
ز: پس بهتره بگردم شاید که پیداش کردم
مورچه: آره! بگرد. حتما پیدا می کنی.
سکانس دوم:
مادر دو تا لیوان چایی می ریزد و با بابا زنبوری دوتایی می نشینند و چایی می خورند.
مورچه در همان گوشه صحنه در حال ساختن گردن بند براي مادرش است.
خرس کوچولو در حالي که آواز مي خواند، وارد صحنه مي شود.
به به چه روز خوبي هديه برا ماماني
مامان مهربونم قدر تو رو ميدونم
مامان، تو بهتريني فرشته روي زميني
مامانِ خوب و نازم من با تو سرفرازم
دائم به فکر مايي تو نعمت خدايي
ماماني ملوسم ميخوام دستتو ببوسم
ز: سلام سلام خرسی جون هستی خوشحال و خندون
خوبی به لطف خدا؟ چیکار می کردی بلا؟
خرس کوچولو: سلام، خوبم، ممنون. من با پول هاي قلکم ميخوام براي مامان خوبم يه کوزه عسل بخرم و بعد اونو با گل هاي سرخ و زرد، تزئين کنم.
تزئین کنم فراوون فکرم خوبه زنبور جون؟؟
ز:
به به چه فکر خوبی حالا چیکار کنم من؟؟
به مامانه قشنگم چی چی هدیه بدم من؟؟
خ:
نمی دونم خوب فکرکن یه چیزه خوب پیدا کن
دیگه دیرم می شه من باید زودی برم من
ز: باشه برو.
خرس کوچولو خوشحال و شاد و خندان در حاليکه شعر ميخواند از صحنه خارج مي شود.( قلک دستش است و شعر به به چه روز خوبی را زیرلب زمزمه می کند.)
سکانس سوم:
مامان زنبوری به سمت آشپزخانه می رود و شروع به آشپزی می کند. بابا زنبوری هم روی یک صندلی می نشیند و مشغول مطالعه می شود.
زنبور کوچولو تنها در صحنه است و در حال فکر کردن می نشیند و دائم با خودش صحبت مي کند و به کله اش مي زند.
ز:
خدا جونه مهربون کمک به من برسون چه هدیه ای میتونم بدم من به مامان جون؟
ناگهان به هوا می پرد و می گوید:
آهان، فهمیدم مامان خوبم نقاشي هاي منو خيلي دوست داره.
زنبور کوچولو پیش مادرش می آید تا مطمئن شود که مادر در آشپزخانه مشغول آشپزی است.
ز: مامان!
مامان: بله!
زنبوری: داری آشپزی می کنی؟
مامان: بله!
زنوری: یعنی خیلی کار داری؟
مامان: بله!
زنبوری: یعنی حالا حالا تو آشپزخونه می مونی؟
مامان: بله! بله! بله!
زنبور کوچولو يک ليوان آب با آبرنگ مي آورد و در حالي که شعر و آواز ميخواند خانواده خودش (مامان، بابا و خودش) را نقاشي ميکند.
در حالی که زنبور کوچولو نقاشی می کشد مامان زنبوری هم در گوشه ای مشغول پخت و پز است و بابا زنبوری و مامان زنبوری با هم صحبت می کنند.
بابا زنبوری: خانوم ببین اینجا چی نوشته؟ خیلی جالبه!
مامان زنبوری: گوشم باشماست بفرمائید آقا.
بابا زنبوری: چقدر اینجا از احترام به والدین مخصوصاً مادر نوشته. راستی خانوم زنبور عسلی اگه چی کار کنه شما بیشتر خوشحال می شی؟
مامان زنبوری: م، م» بذار فکر کنم وقتی زنبور کوچولو کمکم می کنه، تا صداش می کنم می آد پهلومو می گه جونم مامان جون، کارهای خودش رو انجام می ده، با ادب و خوش اخلاقه، تو مهمونی ها بهونه نمی گیره،اون موقع من خیلی خیلی خوشحال می شم.
بابا زنبوری: چه جالب اینجا هم همین ها رو نوشته.
ز: وای! چقدر نقاشیم قشنگ شد! بچه ها شما هم ببینین. یه کم دیگه اش رو رنگ کنم دیگه تموم می شه.
ز: آخيشششش داره تموم ميشه ها.
در همين موقع دستش ميخورد به ليوان آب و کل نقاشي اش خراب مي شود.
زنبور کوچولو در حالي که اشک ميريزد و مي گويد:
ز: ای وای! آب ریخت. بچه ها نقاشیم! خراب شد. خراب!
خدا جونم، خدا جونم اي خداي مهربونم
چي کار کنم چي کار کنم؟
اين همه زحمت کشيدم نقاشي خوشگل کشيدم
هديه مامانم خراب شده همه نقشه هام، نقشِ آب شده
دلم گرفته اي خدا چي هديه بدم به مامان
خدا جونم، خدا جونم اي خداي مهربونم
يه هديه بهم بده يه فکر خوب بهم بده
زنبور کوچولو بغض مي کند و ميرود يک گوشه اي مي نشيند.
تا اين که دوباره فکري به ذهنش مي رسد:
زنبور کوچولو: بهتره من هم مثل خرس کوچولو سراغ قلکم بروم تا با پولش چيزي براي مامانم بخرم.
(خرس کوچولو- قلک- قلک!)
مامان زنبوری در حالی که از کندو خارج می شود به بابا زنبوری می گوید:
لطفاً می شه مراقب زنبور عسلی باشی من دارم می رم سر حوض ظرف بشورم.
بابا زنبوری: بله حتماً حتماً خانوم شما خیالت راحت باشه.
زنبور کوچولو می رود و قلکش را از زیر میزش پیدا می کند و سعی می کند آن را بشکند. با کوبیدنش به لبه میز و مشت کوبیدن. اما موفق نمی شود برای همین سراغ بابا زنبوری می رود. بابا که روی صندلی چرتش برده با صدای زنبور کوچولو از خواب می پرد و می گوید: ها؟ چیه؟ چی شده؟
ز: بابایی! بابا زنبوری! بیاین تو اتاق من.
بابا: چه خبره؟ بازم گل دیدی؟ می خوای شهد بخوری؟
زنبوری در حالی که باباشو به سمت اتاقش می برد می گوید:
ز: بابایی! می خوام قلکمو بشکنم اما نمی تونم.
بابا: اول بگو ببینم می خوای با پولات چی کار کنی؟
ز: بابا جون! مگه نمی دونین روز مادر نزدیکه؟ همه ی بچه ها دارن برای ماماناشون هدیه آماده می کنن؟ مورچه کوچولو يه گردنبند از دونه هاي ميوه ها براي مامانش درست کرده؛ خرس کوچولو هم يه کوزه عسل رو با گلها تزئين کرده؛ منم می خوام با پولای قلکم یه چیزی برای مامان زنبوری بخرم.
بابا: آفرین پسر حواس جمع! صبر کن! بذار برم چکش رو بیارم تا قلکتو بشکنیم.
(بابا زنبوری می رود توی آشپزخانه و چکش را بر می دارد، غذا را هم می زند و به اتاق زنبور کوچولو می رود.سفره را توی اتاق پهن می کند.)
ز: بابایی! سفره هم آوردین؟ فکر همه جا رو می کنیدا!
ز: بابا جونم! بابا جون!
زود قلکم رو بشکون.
بابا قلک را مي شکند ولي تنها يک سکه از داخل آن به بيرون قل مي خورد.
زنبور کوچولو: اینم که توش خالیه حالاچی کار کنم من؟
زنبور کوچولو: من با یه دونه سکه چی کار کنم؟
بابا زنبوری: من که به شما پول تو جیبی می دادم! اون ها رو چی کار کردی!
زنبوری: همش رو خوراکی خریدم و خوردم.
زنبوری به فکر فرو می ره.
بابا زنبوري:
می خوای بهت پول بدم تا که چیزی بخری
اما عزیز دلم برای مامان زنبوری از عسل هم شیرین تر
اینه که خودت فکر کنی فکر بکری بکنی
چشماتو خوب تو باز کن اطرافت رو نگاه کن
(بابا زنبوری به خرده شکسته ها اشاره می کنه و زنبور عسلی اول به اطرافش نگاه می کنه و بعد حواسش جمع می شه.)
با خرده های قلکت می تونی چیزی بسازی؟
بابا: خب زنبور کوچولو! تا شما فکراتو می کنی من برم کتابمو بخونم.
زنبور کوچولو چند لحظه اي به فکر فرو ميرود( در حال فکر کردن ویز و ویز می گوید) و يک دفعه یه ویز بلند می گه و مي پرد هوا: آهان حالا فهميدم چي کار کنم.
وقتی زنبور عسلی ویزه بلند می گه عینک بابا زنبوری پرت می شه هوا.
بابازنبوری: چی شد؟؟ ترسیدم مگه بازم گلی دیدی؟ می خوای شهدی بنوشی؟
زنبوری: بابایی فهمیدم چی درست کنم.
بابا جون! یه بویی داره میادا!
بابا: نه پسرم! چه بویی؟ بو؟ بو؟ وای! انگار داره بو میاد. داره از اون تو میاد
و در حالی که به سمت آشپزخانه می رود می گوید: ای وای! غذا سوخت. باید برم برای ناهار کباب عسلی بگیرم.
بابا زنبوری: آفرین بابایی برو به کارت برس
زنبور کوچولو خرده هاي سفالي قلک را جمع مي کند و آن ها را با آبرنگ رنگ مي کند. زنبور کوچولو قاب عکس زيبايي درست مي کند و يک عکس خانوادگيشان را داخل آن مي گذارد و به شدت خوشحال است.
سکانس چهارم:
بابازنبوري در حال تزئين هست و بادکنک باد مي کند(طنز موقعیت: یکی از بادکنک ها می ترکد، بابا از چهار پایه در حال افتادن هست.) که زنبور کوچولو با خوشحالي وارد مي شود. در حالي که اين شعر را مي خواند:
مامان جونم، ماماني برام تو مثل گنجي
خدا کنه که هيچ وقت از دست من نرنجي
باباجون چی کار کردی!!! چه خوشگل شده اینجا.
بابازنبوري: ما اینیم دیگه.ديگه وقتشه، همه چيز آماده س، بايد ديگه بريم سراغ مامان جون.
زنبور کوچولو:باباجون؟ منم دوستامو صدا کنم تا با هم شادی کنیم و جشن بگیریم.
بابا زنبوری: بله بگو گلم.منم این بادکنک رو بچسبونم می رم مامانتو صدا می کنم.
زنبوری:
آهای مورچه آهای خرس، آهای بچه های فرز
(یا آهای خرس،آهای خرس، آهای کفشدوزک فرز )
آی بچه های خوشرو همگی بیاین به کندو
بچه ها بياين تا هم شادي کنيم و هم به مامان زنبوري هديه بديم.
خرس و مورچه باهمهمه و شادی و صدا وارد می شوند.
بابازنبوري از صحنه خارج مي شود و مورچه کوچولو و خرس کوچولو هم با شادي توي صحنه مي آيند.
(بعد بچه ها شروع می کنند به بادکنک بازی)
مامان زنبوری یه گوشه داره استراحت می کنه و با لپ تاپش کار می کنه بابا زنبوری میاد پیشش و می گه
بابا زنبوری: از این همه کار زیاد خسته نباشی عزیزم، پاشو بریم یه جای خوب تا خستگی هات یه باره از تنت بیرون بره. بیا ببین زنبور عسلی واست چی کار کرده..
مامان زنبوری که خیلی خسته است می گه:
آخه بابا زنبوری جون من دیگه خیلی خسته ام
اگه شما اجازه بدین کمی استراحت کنم بعدش هرجا که گفتین با هم می ریم آقای خوبم(2)
بابا زنبوری می گه: حالا اگه می شه این دفعه رو به خاطر من بیاین قول می دم زود برگردیم که شما هم خوب استراحت کنین.
مامان زنبوری: حالا که اینقدر اصرار می کنید حتما می آم ببینم اون جای خوب که می گید کجاست؟ بعد آروم با خودش می گه :یعنی چه خبر شده؟؟
بابازنبوري در حالي که چشم مامان زنبوري را گرفته وارد صحنه مي شود و مامان زنبوري را به سمتي که تزئين شده و هديه زنبور کوچولو هست، هدايت مي کند.
مامان زنبوري دائم مي گويد: چه خبره؟ مي خوايد چي کار کنيد بذار چشم هامو باز کنم ديگه.
بابا زنبوري می گوید: بچه ها آماده ايد؟
همه بچه ها با هم: بعله.
بابازنبوري بالأخره دست هايش را از چشم مامان زنبوري بر مي دارد.
مامان زنبوري به شدت ذوق زده و شگفت زده و خوشحال است.
مامان زنبوري: واي خداي من اينجا چه خبره؟ اين ها همه ش براي منه؟ دستتون درد نکنه چقدر زحمت کشيدين، خدا جون چقدر خوشحالم.
مامان زنبوري شروع ميکند به بوسيدن زنبور کوچولو
مامان: انگار داره یه بویی میادا!
بابا: خانوم این بادکنکا رو دیدی؟
همه بچه ها با هم شعر را مي خوانند:
مامان جونم، ماماني برام تو مثل گنجي
خدا کنه که هيچ وقت از دست من نرنجي
رو به جمعيت مي کند و مي گويد:(در حالی که بچه ها شعر را زمزمه می کنند، بابا رو می کند به تماشاگران و می گوید:)
بهترين مادر عالم، حضرت زهرا مي فرمايند:
"در خدمت مادر باش، که بهشت زير پاي مادران است."
زنبور کوچولو هدیه اش را به مادرش می دهد. خرس دوربین را تنظیم می کند و مورچه برف شادی می زند. اعضای خانواده( مامان و بابا و زنبور کوچولو) کنار هم یک عکس دسته جمعی می گیرند.
زنبور کوچولو در حالي که دور مادرش مي چرخد با بچه ها اين شعر را مي خواند:
گذشت و مهربوني درس هميشه توست
يادم دادي که بايد دل رو ز کينه ها شست
قول ميدم که از امروز به حرف تو کنم گوش
بدي و زشتي ها رو به کل کنم فراموش
مامان تويي هميشه سرفصل آرزوهام
با من بمون هميشه تويي تموم دنيام.
نویسنده:مرثانورانی 16 فروردین92 ه. ش
بازنویسی:ساجده طالبی 24جمادی الاول 1434 ه.ق