سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

مسافر قطار کوچولو (۳0) (جشنواره آه و آهو در کاشان)

"به نام خدا" 😇 ده روز جشن و شادمانی در کاشان به مناسبت دهه ی کرامت؛ 😇 توی کاشان بودی ولی حس می کردی تو خود مشهدی! 😇 یازده سال هست که کاشانی های عزیز،"جشنواره ی آه و آهو" رو برگزار می کنند که حدود 4 سال هست شور و نشاط بیشتری پیدا کرده؛ 😇 چه کار قشنگی!ای کاش در سراسر کشور عزیزمون فراگیر بشه و این کارهای زیبا، رسانه ای تر بشه؛ 😇 دعای امام رئوف، بدرقه ی راهتان،راهتان مستدام؛ گزارش:مرثانورانی تیر98 ...
10 خرداد 1402

مسافر قطار کوچولو (29) (جشن امام رضایی به همراه عمو روحانی ها)

"به نام خدا" 😇 یه جشن خوب امام رضایی به همراه "عمو روحانی های مهربون" 🙂 بچه ها حسابی تو این جشن، بازی کردند؛ 🙂 با چشم بسته، مسیری رو رفتند و با تشویق دوستانشون، شئ مورد نظر رو برداشتند و با خودشون آوردند؛ 😇 داستان عنایت امام رضای مهربون(ع) به مرد سلمونی رو به صورت نمایش جالب دیدند و لذت بردند؛ 😇 بازی مورد علاقه ی بچه ها؛ "بپر بالا،بپر پایین، بکن یه کار خوب حالا"بود؛ بچه ها بعد از شنیدن این عبارت، در حالی که بالا و پایین می پریدند با گفتن شماره 3 می بایست در حال انجام یک کار خوب، متوقف می شدند؛کارهای مثل نماز خواندن، کمک به پدر و مادر، وضو گرفتن، ...
10 خرداد 1402

مسافر قطار کوچولو (28) ( گزارش جشن طعم زیارت(۲))

👌توی این جشن مون، بعد از نمایش خلاق"حرف طلایی" کار جدید و جذاب بعدی که داشتیم درست کردن فشفشه ای جدید بود،یک آزمایش انجام دادیم که مادران هم تماشا کردند تا در خانه برای بچه ها انجام دهند. 🙂و اما آزمایش: 🙂برای انجام آزمایش، بشقاب گودی را برداشتیم و درون آن مقداری شیر ریختیم و سه رنگ مختلف در سه گوشه ی ظرف ریختیم و سپس درظرف دیگری کمی مایع ظرف شویی ریختیم و گوش پاک کنی که از قبل آماده کرده بودیم را به مایع ظرف شویی آغشته کردیم و وسط ظرف شیر گذاشتیم که رنگ ها به صورت آتشفشانی، چرخش و با یکدیگر مخلوط شدند و همزمان مولودی کودکانه ی مورد نظر را خواندیم که این آزمایش برای بچه ها بسیار جذاب بود. ...
10 خرداد 1402

مسافر قطار کوچولو (27) (گزارش جشن طعم زیارت(۱))

"به نام خدا" 🙂ابتدا برای جمع شدن همه ی بچه ها شعر خواندیم (شعری که قرار است زمان درست کردن فشفشه ها باهم بخوانیم را تمرین کردیم.)  شعر : از راه دورباشادی --- با اون دل های کوچک  همه میگیم رضا جان --- تولدت مبارک  همه میگیم امام جان --- تولدت مبارک  😇بعد از نام و یاد خدا. رفتیم سراغ بازی ماهیگیری که به شدت بچه ها را جذب خود کرد و بچه ها از آن بسیار استقبال کردند، به طوری که  جایزه ی هر بخش بود و هر کس که در هر بخشی از مسابقات برنده می شد این بازی را به عنوان جایزه اش انجام می داد و آنقدر این بازی را تکرار کردیم که همه ی بچه ها این بازی را انجام دادند؛ 😇این بازی به این صورت انجام...
10 خرداد 1402

مسافر قطار کوچولو (26) (گزارش جشن گل باروون)

"به نام خدا" 🙂ابتدای جشن، بچه ها و مادرها یه دایره ی بزرگ تشکیل دادند و مربی با گفتن:"حضرت معصومه یه باغی داشت؛لای لای لای لای تو یه باغش یه گلی داشت لای لای لای لای اسم گل اش هست؟؟" با این عبارت می خواست تا بچه ها خودشون رو معرفی کنند. 😇بعد در حال مولودی خواندن فضا گل بارون شد: 🙂حالا باید بچه ها گل ها رو جمع می کردند اما با یه روش خاص؛ 🙂هر کس دو صفحه ی نمدی داشت که روی یک ورقه می ایستاد، سپس گل رو بر میداشت و برای حرکت به جلو، خم می شد ورقه ی جدید رو می گذاشت  روی زمین و روی اون قرار می گرفت و ورقه ی قبلی رو از روی زمین بر می داشت و بدین ترتیب به حرکت خودش ادامه می داد؛ ...
9 خرداد 1402

مسافر قطار کوچولو (24) (کلاس شیرین تر از عسل؛حدیث امام رضا(ع))

(به نام خدا) 😇حدیث روز: ( من اخلاق الانبیاء التنظف. اگر می خوای خوب باشی تو مثل پیامبران باید پاکیزه باشی همیشه وهرکجا.) 😇به دلیل اینکه این جلسه در دهه ی کرامت برگزار شده بود و رعایت بهداشت و نظافت در شیوه ی زندگی بچه ها تاثیر زیادی دارد ، این جلسه را به امام رضا (علیه السلام ) و حدیث ایشان درباره ی بهداشت و نظافت اختصاص دادیم. 😇در اولین مرحله، بازی ای با بچه ها کردیم که هم باعث تقویت هماهنگی بینایی و دهان می شود و هم بازی مربوط به امام رضا (علیه السلام) است و باید بچه ها کبوتران را به گنبد طلایی آقا (که از قبل ساخته شده بود ) برسانند. 😇بازی اول به طوری بود که باید نی را روی سطح کبوترانی ک...
9 خرداد 1402

مسافر قطار کوچولو (23) (حرف طلایی امام رضا علیه السلام)

بچه ها، لی لی حوضک امام رضایی(ع) رو بازی کردند: مثل انگشت شست، کبوتر شدند و به امام مهربونشون سلام دادند:(همچنین به خواهر امام رضای مهربون سلام دادند:) بچه ها، کبوترانه بازی کردند؛ شبیه بازی کلاغ پر، با شنیدن کارهای خوب، دستشون رو مثل کبوتر بالامی آوردند و بق بقو می کردند و با گفتن کارهای اشتباه، یک " نه" جانانه و اپرایی می گفتند!  قصه ی " حرف طلایی" (همان حدیث سلسله الذهب ولی کودکانه) رو شنیدند:  کبوتر کوچولو ها برای شنید...
9 خرداد 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد