سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

سردار کوچک سپاهم یا حسین(علیه السلام) 72 (پرده خوانی) 7

1402/5/8 10:58
نویسنده : یکی از ما
57 بازدید
اشتراک گذاری

*به نام خدا*

هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله 

هر که دارد در سرش شور و نوا بسم الله 

🙏🙏🙏🙏🙏🙏

قصه امروزمون درمورد یک خواهر مهربون به نام حضرت زینب است یکی از ویژگی های خوب حضرت زینب سلام الله علیها که خیلی بیشتر از دیگر ویژگی هایشان بوده صبور بودن است یعنی مدت زیادی صبر می‌کردند و زود حوصلشون سر نمی‌رفت و غُر نمی‌زدند

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

یه پدر و مادر مهربون به نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت علی علیه السلام یه دختر کوچولویی را به دنیا آوردند به نام حضرت زینب که حضرت زینب دو برادر داشتند به نام های امام حسن و امام حسین علیه السلام حضرت زینب از پدر و مادرشون یادگرفته بودند و خیلی قشنگ سخنرانی می‌کردند هنگام صحبت اصلاً صداشون نمی لرزید و کلمات خیلی خوبی استفاده می‌کردند همه خانم ها می‌آمدند و از حضرت زینب چیز های خوبی یاد می گرفتند برادرشون امام حسین علیه السلام که به کربلا رفتند حضرت زینب ایشان را تنها نگذاشت و همراه ایشان به کربلا رفتند چون حضرت زینب خواهر بسیار مهربانی بودند حضرت زینب دوتا پسرش را هم همراه خودش به کربلا برد شب عاشورا امام حسین آمدند و گفتند خواهر جانم فردا من شهید می‌شوم تو که از بچگی مراقب هم بودیم و باهم بازی میکردیم دوتا خواهش ازت دارم فردا مراقب همه ی بچه‌ها و خانم ها باش حضرت زینب هم گفتند خيالت راحت حضرت زینب بچه‌ها را نوازش می‌کردند برای آنها شعر و قصه می‌خواندند و آنها را سرگرم می‌کردند وگفتند خواهش دیگرم دارم امام حسین سه پسر داشتند علی اکبر، علی اصغر و علی اوسط که همان امام سجاد علیه السلام هستند دشمنان بدجنس همه ی آدم های خوب را داشتند شهید می‌کردند اما به امر خداوند مهربان امام سجاد مريض بودند و امام حسین به حضرت زینب سپردند که خیلی خیلی زیاد مراقب امام سجادم باش تا امر امامت ادامه پیدا کنه یک آدم بدجنس اومد که به حضرت سجاد صدمه بزنه اما حضرت زینب اجازه ندادند و سِپر شدند اما این خواهر مهربون دوتا خواهش برادرشون را انجام دادند روز عاشورا که فرا رسید و خیمه ها آتش گرفت حضرت زینب رفتند توی شام پیش یزید بدجنس یزدید که فکر کرده بود بچه‌ها را اذیت کرده و دست های بچه‌ها را بسته و اسیرشون کرده حضرت زینب میاد و گریه میکنه اما یزید خبر نداشت که ضایع شد حضرت زینب آمد و گفت «ما رأیتُ الّا جمیلاً» چیزی به غير از زیبایی من ندیدم همش شهادت و فداکاری بود حضرت زینب چون تسلیم امر خداوند بودند در مصیبت و سختی هم چیزی به جز زیبایی ندیدند یزید هم عصبانی شدند که چرا انقدر حضرت زینب شجاع و قوی هستند و کم نياوردند اگر حضرت زینب نبودند پیام امام حسین علیه السلام منتقل نمی‌شد 🙏

یازینب.... یازینب..... یازینب.... 🙏

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

ایده و اجرا :

مرثانورانی 

ثبت گزارش :

فاطمه قاسمی 

روز چهارشنبه 4 مرداد 1402 

8 محرم 1445 

حسینیه کودک شهدای گمنام شهرک شهید محلاتی 

(پرده خوانی) 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد