مهمون کوچولوی خدا 10 (شعر کودکانه)
رمضان آمد و دوباره پدر
مثل سال گذشته خوش حال است
لحظه ی میهمانی افطار
بهترین خاطرات امسال است
همه آماده ایم حتی من
سن و سالم اگرچه کافی نیست
همگی روزه اند و من ناچار
روزه ام باز کله گنجشکی است
طعم شیرین شله زرد وحلیم
سفره های کشیده تا ایوان
سبزی و نان سنگک و ریحان
پشت در کفش تازه مهمان
رمضان آمد و صدای اذان
که شروع سلام و دیدار است
«صلوات بلند بفرستید»
مادرم گفت:«وقت افطار است.»
جشن رمضان مبارک!
شاعر:عبدالجبار کاکایی،تهیه وتنظیم:مرثا نورانی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی