سردار کوچک سپاهم یا حسین(علیه السلام) 56 (پرده خوانی) 4
*به نام خدا*
هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله
هرکه دارد در سرش شور و نوا بسم الله 🙏
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
شب عاشورا بود امام حسین مهربون نشسته بودند و گفتند یاران خوب من هرکسی که قصد رفتن دارد برود اگر کاری دارید یا میترسید بروید چون که دیگه فردا همه شهید میشوند و چراغ ها را هم خاموش کردند که کسی خجالت نکشد حضرت قاسم هم در اون جمع نشسته بودند و دستش را بالا برد گفتند عمو جون منم شهید میشم؟امام حسین علیه السلام پرسیدند به نظر تو شهادت چه شکلیه؟ چه جوریه؟ قاسم که از اون بچه های خیلی شجاع بود گفت شهادت برای من از عسلم شیرین تره من شهادت را خیلی دوست دارم قاسم پسر امام حسن بودند. فردا شد و قاسم ناراحت بود که تک تک یاران امام حسین داشتن پر میکشیدن منتظر بودن امام حسین اجازه بدن که قاسمم بره و با آدم های بد مبارزه کنه اما چون قاسم امانت بودند امام حسین دلشون نمیومد اجازه بدن تا اینکه حضرت قاسم رفتند پیش مادرشون و مادرشون یک نامه بهشون دادن که نامه از طرف امام حسن علیه السلام بود وقتی حضرت قاسم نامه را به امام حسین علیه السلام تحویل دادند امام حسین قبول کردند که قاسمم به جنگ آدم های بد برود با وجود این که قاسم سن و سال زیادی نداشت شجاعانه جنگید و آسمانی شد
🙏🙏🙏🙏🙏🙏
روز شنبه 31 تیرماه 1402
4 محرم 1445
مهد کودک شهدای گمنام شهرک شهید محلاتی
پرده خوانی
ایده و اجرا :
مرثانورانی
ثبت گزارش :
فاطمه قاسمی