سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

گزارش کلاس بازی زندگی 3 ( اهمیت خوش اخلاق بودن)

1397/9/13 5:44
نویسنده : یکی از ما
713 بازدید
اشتراک گذاری

«بسم الله الرحمن الرحیم»

آرامتوی این جلسه که می شد جلسه سوم مون، کاردستی بچه ها اریگامی یه گربه کوچولو بود. بچه ها با شور و شوق خاصی توی یک سکوت باور نکردنی مرحله به مرحله تاهای روی کاغذشون رو همراه با من جلو می اومدند تا به مرحله ی آخر برسند و ببینند که گربه ی کوچولوشون کی درست می شود.

 

چشمکبعد از اون هم با هیجان گربه شون رو رنگ کردند و آماده ی عکس گرفتن شدند.

چشمکمامان های خوب؛ مثل جلسه ی گذشته الگو و مراحل ساخت عروسک رو واستون می گذارم.

 

 

 

تشویقپیام تربیتی این جلسه هم غر نزدن بود و یه داستان تعریف کردیم درمورد اینکه چطور به کودک یاد بدهیم که غر نزنه.

متفکرچطور یادش دهیم غر نزند؛

- بچه ها گاهی بهانه گیر می شوند ، مخصوصا در روزهای تعطیلی که سرشان با مهد کودک و مدرسه گرم نیست. در خیلی از مواقع آن ها متوجه بهانه گیری شان نمی شوند بنابراین بهترین راه این است که با قصه آن ها را متوجه بهانه گیری شان کنید.

 

- داستان « عروسک بهانه گیر » نوشته آرتین سعدی پور

 

مهسا یک عروسک جدید خریده بود که هر وقت دکمه روی شکمش را فشار می داد می گفت : « مامان ... مامان من به به می خوام. » بعد مهسا یک شیشه شیر اسباب بازی بهش می داد. عروسکش شیر می خورد و با لبخند از مهسا تشکر می کرد. مهسا چند روز با خوشحالی با عروسکش بازی می کرد و از خوش اخلاقی عروسکش لذت می برد اما یواش یواش عروسک مهسا بد اخلاق شد. یک روز صبح وقتی مهسا دکمه عروسکش را زد عروسکش حرف نزد و اخم کرد. مهسا دوباره دکمه را زد باز عروسکش حرف نزد. بار سوم که مهسا می خواست دکمه عروسک را بزند عروسکش جیغ زد ! مهسا می خواست شیشه شیر را به او بدهد اما عروسک دلش نمی خواست شیر بخورد. می خواست بهانه بگیرد که این را نمی خواهم و آن را دوست ندارم. مهسا خیلی ناراحت شده بود. عروسک اش را بغل کرد و برد دکتر. آقای دکتر از مهسا پرسید عروسک ات چی شده برای چی آوردی اش دکتر ؟ مهسا گفت خیلی بد اخلاق شده می ترسم مریض شده باشه ! دکتر عروسک مهسا را معاینه کرد و گفت فکر کنم مریضی بهانه گیری را از کسی گرفته. شاید یک نفر در خانه شما خیلی بهانه می گیرد و عروسک شما از او یاد گرفته. مهسا خجالت کشید و هیچی نگفت. بعد دکتر گفت دوای درد عروسک شما این است که دیگر کسی در خانه غر نزند. همه باید خوش اخلاق و مهربان باشند تا عروسک تان دوباره حالش خوب شود و خوش اخلاقی و مهربانی دوباره به او برگردد. مهسا برگشت خانه و سعی کرد خودش عروسک اش را درمان کند. شب که نشست سر سفره شام عروسک اش را هم کنار خودش گذاشت تا عروسک اش کار های مهسا را ببیند و یاد بگیرد. مامان یک بشقاب غذا برای مهسا کشید. مهسا از مامان تشکر کرد و همه غذایش را خورد. بعد با آب و صابون دست و صورت اش را شست و در جمع کردن سفره به مامان کمک کرد. عروسک مهسا هیچی نمی گفت ولی داشت همه کار های خود را از مهسا یاد می گرفت. بعد از چند روز که دیگر مهسا در خانه بداخلاقی و بهانه گیری نمی کرد ، عروسکش دوباره خوش اخلاق و مهربان شد. حالا دوباره می گفت : « مامان ... مامان ... من به به می خوام. » مهسا با خوشحالی شیشه شیرش را می داد. عروسکش همه شیرش را می خورد و خیلی زیبا لبخند می زد و در بغل مهسا آرام آرام به خواب می رفت.

از کودک بپرسید :

- مهسا چرا غذای خوشمزه مامان را نمی خورد ؟

- چی شد که عروسک مهسا هیچی نخورد ؟

- تو اگر جای مهسا بودی چه می کردی ؟

به کودک بگویید :

همه ما گاهی وقت ها خسته می شویم و شاید همه چیز هایی را که دور و برمان است دوست نداشته باشیم اما اگر اعتراضی به چیزی داریم ، باید آن را درست و واضح بیان کنیم ولی اگر مدام به همه چیز اعتراض داشته باشیم هیچ وقت کارهای مان پیش نمی رود و بقیه هم دیگر به خواسته های معقول مان توجه نمی کنند.

 

منبع داستان : وب سایت لحظه نما ، سیزده قصه آموزنده برای کودکتان

منبع : کتاب اوریگامی برای کودکان گردآورنده: روح الله گیوه چی   انتشارات نغمه نو اندیش    تهیه و تنظیم : ساجده طالبی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد