سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

کوچولو بیا یارآقا باشیم 60 (عیدانه)

" به نام خدا" 😭 توی قرنطینه ی کرونایی که ۴۰ روز هست که حتی پدر و مادرمون رو ندیدیم!!، در عوض بیشتر از همه شاگرد سوپر دو تا کوچه پایین خونه مون رو دیدیم(چون خریدها رو برامون می آورد.) پس تلاش کردیم که روز عیدی لااقل او رو خوشحال کنیم اون هم با این هدیه: عیدتون مبارک ۲۱ فروردین۹۹ ایده نیمه شعبان  سال‌های گذشته  ...
1 اسفند 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۵9 (متن سرود تو می آیی و...))

"به نام خدا" سرود زیبای تو می آیی و... ​ تو میای و همه دنیا با صفا میشه و  تو میای و دلم وا میشه (2) تو میای و همه دردامون دوا میشه و   تو میای و دلا خونه ی خدا میشه و  تو میای و همه دنیا با صفا میشه و تو میای و دلم وا میشه (2) غصه ی ما اینجوریی تموم نمیشه نمیمونه دنیا اینجوری همیشه  قلب عاشق چشم به راهه تو میشینه  تا اون روزو ببینه که شروع زندگیشه  تو میای و همه دردامون دوا میشه و   تو میای و دلا خونه ی خدا میشه و  تو میای و همه دنیا با صفا میشه و تو میای و دلم وا میشه (2) آقا بی تو دردامون نداره تسکین  درد غربت توی روزگار غمگین آخر روزی...
1 اسفند 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۵8 (متن سرود نفس صبح))

"به نام خدا" چه امامی دارم  ماه تمامی دارم چه کریمی ز اولاد کرامی دارم  تو شدی اربابم  چه احترامی دارم از عنایات تو لذت مدامی دارم  می برم نام تو هر بار قیامی دارم شکر در بین محبان تو نامی دارم رو به قبله به تو هر روز سلامی دارم  آرزوم اینه بگی عجب غلامی دارم (2) 😇همه هستم من دل به تو بستم  خالی شده دستم  از پا ننشستم  آقام آقام اباصالح  آقام اباصالح (2) ...
1 اسفند 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۵6 (کاردستی گل نرگس)

" به نام خدا" 😇 درست کردن و چسباندن گل های نرگس به همراه زمزمه ی دعای روح انگیز فرج: اللهم عجل لولیک الفرج: محیا سادات حسینی ۶ ساله ...
1 اسفند 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۵5 (دل نوشته)

دست از طلب ندارم تا کام من برآید    یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید   همه هست آرزویم تا ببینم از تو رویی            چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی 😇ای یوسف فاطمه ! رسیده به ما و تمام مردم دنیا دشواری و مصیبت ! ولی دست هایمان خالی است. ما آمده ایم تا پیمانه هایمان را پر کنی که خداوند صدقه دهندگان را پاداش میدهد. ای روی تو زیبایی بخشنده به زیبایی سرو از قد رعنایت آموخته رعنایی جز فکر تو خوبان را نبود سر و سودایی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی  جان بی تو به لب آمد وقت است که باز آیی سودای وصال تو،رسوای جهانم کرد مهجور ز دین و دل،...
30 بهمن 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۵4 (نمایشنامه انتظار(۲))

"به نام خدا" 👌پلان سوم نمایش انتظار: محمد بلند شده و به سمت در می رود و وسط کلاس می افتد ، صدایش بلند می شود : آی پام آی پام . بچه ها متوجه محمد شده و بر می گردند و علی به سرعت پیش محمد می نشیند. علی : چی شده محمد ؟ پات چی شده ؟ وای بریده داره خون میاد! میثم : با شیشه بریده ، خیلی زیاد بریده ؟ ببینم . علی : نه کمه ولی باید جلوی خونریزی رو بگیریم .  میثم : محمد درد داری ؟ سعید : پ نه پ داره سنگک درست میکنه ، هی تکون می خوره . محمد : فکر کنم شکسته ! نمی تونم پامو تکون بدم . علی : تکون نده ! بچه ها یه پارچه بیارید ببندم به پاش جلو خونریزی رو بگیرم ! سعید : ببخشید آقای دکتر چند متر می خواستید ؟ قواره ایه ؟ میثم...
30 بهمن 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۵3 (نمایشنامه ی انتظار(۱))

"به نام خدا" "نمایشنامه ی انتظار" 🙂 شخصیت ها:۱محمد،۲-علی،۳،میثم،۴-سعید 🙂 پلان اول: (صحنه ی اول، بچه ها در حال تزیین هستند، محمد در حال بادکنک بادکردن، میثم درحال خطاطی، علی بالای چهارپایه در حال بستن ریسه و کاغذ رنگی ، سعید وارد می شود.) سعید:می بینم که در حال لیمو شیرین بازی درآوردنید! بیایید که بوق فیل خریدم . (بچه ها نگاه کوتاهی می اندازند و مشغول کار خود می شوند، سعید با دهان پر به میثم نگاه می کند؛) 😉 سعید:بابا خوش خط! خود کشی نکن! آقای توتون چی همین جوری قبولت داره! (محمد به سمت خوراکی می آید و یه مشت پفیلا بر می دارد، سعید روی دستش می زند.) سعید:...
30 بهمن 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد