سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

سردار کوچک سپاهم یا حسین(علیه السلام) 80 (همایش قاصدک(3)شهادت حضرت رقیه(س))

1402/5/18 2:14
نویسنده : یکی از ما
7,159 بازدید
اشتراک گذاری

یکی دیگه از بخش هایی که توی همایش قاصدک برای کودکان جذابیت داشت نمایش خلاق بود در این بخش متن نمایش نامه رو تقدیمتون می کنیم امیدواریم که مفید و کاربردی باشه.

(مجری اول): مامان جون من خوابم نمی بره آخه بابا یی پس کی می آد؟آخه من خیلی دلم  براشون تنگ شده!

(مجری دوم): دختر گلم ،بابا زودی میان،نگران نباش .می خوای قصه ی دختر خانمی را برات بگم که خیلی بیشتر از تو دلش برای باباش تنگ شده بود.

(مجری اول): بله لطفا واسم بگین.

(مجری اول): یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.یه شهری بود که قشنگ نبود شهر تاریکی ها بود شهر بدی ها بود. مردم اون شهر نور و روشنایی رو دوست نداشتن، به خاطر همین امام حسین (علیه السلام) رو که مثل خورشید بود و می درخشید رو دوست نداشتن. بچه های امام حسین (علیه السلام) وکه مثل ستاره برق می زدند اون ها رو دوست نداشتن. چون وقتی نور بود بدی های اون ها بیشتر نشون داده می شد.

اون ها می خواستند همه جا زشت و تاریک و بد باشه، به خاطره همین پادشاه شهر تاریکی ها دستور داد تا جلوی امام حسین(علیه السلام)  رو بگیرن که امام حسین(علیه السلام)  و بچه ها و یارانشون نتونن وارد شهر تاریکی ها بشن. آدم بدم به دستور پادشاهشون توی یه بیابون خیلی خیلی گرم جلوی امام حسین رو گرفتن و ایشون رو محاصره کردن.

امام حسین(علیه السلام)  هم مجبور شدن از یارانشون خواهش کنن که توی اون صحرا که اسمش کربلا بود به معنای سرزمین بلا، برای امام حسین(علیه السلام)  و بچه های ایشون خیمه ها و چادرهایی برپا کنند تا این خیمه ها سرپناهی باشه و اون ها رو ازآفتاب سوزان اون صحرای گرم محافظت کنه. رقیه ی کوچولو و بقیه ی بچه های امام حسین (علیه السلام) خسته شده بودند.

(مجری دوم) راستی بچه ها کدومتون می دونید محاصره یعنی چی؟ (جواب بچه ها) (مجری اول) بله آفرین بچه ها محاصره یعنی اینکه اون آدم بدها به امام حسین (علیه السلام)  و یارانشون اجازه ی خارج شدن از یک محدوده ای رو نمی دادن واسه همین هم رقیه ی کوچولو و بقیه ی بچه های امام حسین(علیه السلام)  خسته و تشنه و گرسنه شده بودند(مجری دوم) رقیه کوچولو چون نتونسته بود از توی خیمه بیرون بره  و بابا جونش رو ببینه دل قشنگش واسه ی باباجونشون یه ذره شده بود.آخه بابا جونش هی می رفت و با آدم بدها حرف می زد و از اون ها  می خواست که بهشون اجازه بدن که برن خونشون اما اون آدم بدها هیچ کدوم حرف امامشون رو گوش نکردن و امامشون رو ناراحت و اذیت می کردن.

حالا دختر گلم بهم بگو ببینم اگه تو اون جا بودی چی کار می کردی؟واسه ی رقیه ی کوچولو چی کار می کردی؟

(مجری اول) :آخه مامان جون چه طوری برم پیش رقیه کوچولو؟

(مجری دوم):چشماتو ببند؛ فکر کن یه قاصدک هستی.برو. (محکم باید گفته شود) پرواز کن و خودت رو به   رقیه ی کوچولو برسون (تصویرقاصدک و صدای باد باید پخش شود) حالا تصور کن  یه قاصدک کوچولو و خوشگلی کنار رقیه ی کوچولو.

حضرت رقیه(س) در صحنه بعدی در حالی که گریه می کند نشان داده می شود و (مجری اول) که قاصدک شده تصویری از قاصدک رو به گردن انداخته است.

(مجری اول): (در حالی که رقیه ی کوچولو رو ناز و نوازش می کند و او را می بوسد  سعی  می کند به او دلداری بدهد و آرامش کند می گوید:) رقیه جونم گریه نکن.

بابا جونت بر می گرده .می دونم خسته شدی، اذیت شدی من می روم کمک بیارم. دست (مجری دوم رو می گیره و می گه) می شه شما هم مثل من قاصدک بشی بیای با من بریم کنار رقیه کوچولو و بهش کمک کنیم.

(مجری دوم قاصدک می شه و با قاصدک قبلی می ره پیش رقیه کوچولو. (مجری اول دوباره رقیه رو نوازش   می کنه ) و می گه گریه نکن ببین کمک آوردم.

رقیه کوچولو سرش رو بالا می کنه و به مجری می گه شما که قاصدکی و می تونی پرواز کنی می شه یه پیغام واسه ی باباجون من ببری؟

شعر خوابی که حضرت رقیه دیده. و همنوائی بچه ها.

(مجری اول و دوم) با هم شعر امیر محمد رو می خونن و  (مجری اول رو به به حضار می کند و می گوید:)   بچه ها اگه شما اون جا پیش رقیه ی کوچولو چی کار می کردین؟چه جوری کمکش می کردین؟ زود باشین همتون یه قاصدک بشین با هم دیگه برویم پیش رقیه ی کوچولو، باشه؟(باید تصویر یه عالمه قاصدک پخش شود و میکرفن در بین بچه ها برده میشود و با توجه به زمان و فضا تعدادی از بچه ها نظر می دهن و تو نمایش نقش بازی می کنند.)     ( دختر ادامه می دهد ) من دلم می خواست مثل عمو عباس بروم و واسه رقیه ی کوچولو و بقیه ی بچه ها آب بیارم .

(پسر کوچولویی که لباس عمو عباس را بر تن کرده و نقش حضرت عباس را بازی می کند دستانش رو داخل رودخانه ای که طراحی شده و صدای آب پخش  می شود می کند و دلش نمی آد بخوردو میگوید «نه ، رقیه ی کوچولو و بچه ها خیلی تشنه ان .» آب را می ریزد ،مشک را برمی دارد و به راه می افتد.)

(مجری اول): قاصدک ها زود باشین، شما هم مثل عمو عباس مشک ها رو پر آب کنین  و واسه رقیه ی کوچولو و بقیه ی بچه ها آب بیارین .(این قسمت نمایش در صورت محدود بودن تعداد همه مشک های درست شده را برمی دارند وآب می آورند و در صورت جمعیت زیاد صرفا عمو عباس آب می آورد.)

(مجری اول): مامان جون!

(مجری دوم):جون دلم !

(مجری اول): کاش که رقیه ی کوچولو الان پیش ما بود مهمونی می اومد خونه ما.

(مجری دوم): آره چه عالی می شد! رقیه ی کوچولو هم می تونه قاصدک بشه بیاد این جا پهلوی ما پهلوی بچه ها. به نظرت اگه رقیه ی کوچولو این جا بود چه کارهایی می کرد؟ (مجری اول رو به بچه ها) بچه ها اگه رقیه ی کوچولو این جا بود چه کارهایی می کرد؟ نق می زد؟ غر می زد؟ حرف مامان و باباشو گوش می کرد؟ اسباب بازی ها شو به بچه های دیگه می داد؟ به همه مهربونی می کرد؟ به همه کمک می کرد؟ خوش اخلاق بود؟صبور و قوی بود؟بچه ها حالا شما بگین رقیه ی کوچولو اگه این جا بود چی کار هایی می کرد؟( میکرفن در بین بچه ها برده میشود ونظر می دهند.)

(مجری دوم): حالا قاصدک های قشنگ همه دستاتونو بدین به هم .به رقیه ی کوچولو بگین که همتون می خواین مثل اون خوب باشین و کارهای خوب بکنین.

همخوانی مجری ها ما

می خوایم قول بدیم خوب باشیم خوب باشیم

کارهای خوب کنیم  خوب کنیم  رقیه جونم(2)

پرواز قاصدک ها در پشت زمینه است وآهنگ ونوای متناسب پخش می شود(شعر امیر محمد در مورد عاشورا)

نویسنده: مرثا نورانی

بازنویسی و تهیه و تنظیم: ساجده طالبی

باز نشر: وب سایت سفینه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد