سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

گلدونه 33 (جشن دختران زیتون)

1403/2/20 5:00
نویسنده : یکی از ما
94 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله الرحمن الرحیم


بخش اول

مجری: به نام خدای جهان آفرین

خدای زمان و خدای زمین

سلام سلام فرشته‌ها

بنده‌های خوب خدا

خانوم خانوما

د مثل دختر

خ مثل خانوم

دختر خانوما

سلام خوشگل خانوما سلام حالتون خوبه بچه ها؟؟خوش اومدین. خوش اومدین.می دونید ما واسه چی دور هم جمع شدیم؟ خب ماه ذیقعده اومده این ماه با  دهه ی کرامت شروع می شه، اول این ماه و این دهه تولد یه خواهر مهربونه یعنی حضرت معصومه (سلام الله علیها)  که روز دختر هم هست،بعدش بزرگداشت اون یکی برادرشون یعنی شاه چراغه،تازه بعدشم یازده ذیقعده تولد امام رضای مهربونه (علیه السلام)، تازه ی تازشم، بیست و پنج ذیقعده جشن تولد زمینه واسه همینم ما جشن گرفتیم.به جشن «دختران زیتون» خوش اومدین. 

بخش اول

وقتی که مجری در حال صحبت کردن با بچه‌هاست درخت از گوشه صحنه آروم وارد می‌شه با نگاه بچه‌ها حواس مجری معطوف به قسمتی از صحنه می شه اما درخت رو نمی بینه باز درخت آروم آروم میاد جلو و با شاخه هاش سر مجری رو قلقلک می ده بار اول مجری با دستش می زنه و شاخه رو رد می کنه و می گه ای بابا من که دیروز حمام بودم چرا سرم اینقدررر می خاره پس؟ دوباره بار دوم هم مجری با دستش می زنه و شاخه رو رد می کنه و می گه عجیبه ها الان که اجرا دارم وسط اجرا چرا اینجوری شدم؟ بار سوم سرش رو بالا می کنه.

مجری وقتی درخت رو می‌بینه جا می خوره و می گه: سَلااااااااام خو خوب هستین؟ چه خبرا؟ بعد سعی می کنه به خودش مسلط شه و می گه: ببخشیدا.شما کی هستین؟ اینجا چیکار دارین؟ با کی کار دارین؟ می‌تونم کمکتون کنم؟

درخت: ای بابا چقدر تند تند صحبت می‌کنی. چقدر سوال می‌پرسی. حداقل یکی یکی بپرس من بتونم جواب بدم مادر جون.

مجری : بله بله شما درست می‌فرمایید ببخشید من پرسیدم که شما با کی کار دارین؟ اینجا چیکار می‌کنین؟ من می‌تونم بهتون کمک کنم؟

درخت : ای بابا مادر جون بازم که شد همون، گفتم یکی یکی لطفا یه کم هم بلند تر بگو چون من گوشام یه کم سنگینه.

مجری: بله بله ببخشید الان یکی یکی می‌پرسم.

پرسیدم شما کی هستین؟

درخت: مادر جون یعنی معلوم نیست من کی هستم یه درختم دیگه. درخت زیتون.

مجری: بله بله درست می‌فرمایید شما یه درخت هستین.

درخت: بله مادر جون

مجری: خب مادر جون بفرمایید کههه ای واااااااااای نمی‌تونم بپرسم سوالمو حالا چیکار کنم؟

درخت: راحت باش مادر جون ؛ آهان فکر کنم بدونم سوالت چیه. احتمالا می خوای بدونی که من چند سالمه.خب دختر خانوما شما حدس می‌زنین من چند سالم باشه.

جواب بچه‌ها ۱۰۰نه مادرررر بالاتر۲۰۰نه مادرررر بالاتر
دیگه آخرش ۲۵۰
نه مادرررر خییییلی بالاتر
درخت: بذارین خودم بگم و زیاد خسته تون نکنم. من ۵ هزار و ۵۰۰ سالمه. کل دنیا من رو‌می شناسن.

مجری: ماشاءالله هزار ماشاءالله بله بعد، ببخشید بعد پرسیدم که شما اینجا چیکار می‌کنید؟

درخت : خب من اومدم اینجا برای بچه‌ها صحبت کنم واسشون قصه ی زندگیم رو تعریف کنم اگه دوست داشته باشن و شما اجازه بدین.

مجری: بله بله خیلی جالب و جذابه احتمالا قصه تون چرا که نه با‌کمال میل حتما گوش می کنیم.راستی مادر جون مگه درخت هم راه می ره؟

درخت: بله مادر جون معلومه که مطالعه ات کمه اگه بری نهج البلاغه که کلام امیر المؤمنین هست خطبه ۱۹۲ رو بخونی زمان پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم این اتفاق افتاده که جزئیات کامل داستان توی همون خطبه کامل نوشته شده. خب دختر خانوما شنیدم که این خانم مجری که شبیه خودتونم یه دختر خانم گله داره می گه که اینجا یه جشن گرفتین جشن روز دختر درسته؟به به چقدر عالی کاشکی بشه یه روزی برسه برای دخترای فلسطینم از همین جشنا بگیریم جشن روز دختر.

مجری: ان شاءالله. مادرجون احساس می کنم شما خسته ی راه هستین، از فلسطین اومدید تا اینجا! می خواین یه کم شما استراحت کنید و بچه ها هم یه کم بازی کنن و شعر بخونن توی بخش بعدی قصه تون رو واسمون تعریف کنید؟

درخت: بله بله مادرجون خیر ببینی دختر خوبم. ماشاءالله خوب خانوم و مهمون نوازی ها.

مجری: خواهش می کنم هستم در خدمت تون.

بازی بخش اول انتقال ارزش ها

توضیح بازی: چند نفر از بچه ها رو انتخاب می کنیم به هر کدوم‌ یه نی می دیم که بگذارن توی دهن شون یه دونه دستبند هم می گذاریم روی اون نی بچه ها باید با احتیاط جوری که دستبند نیفته صورت شون رو برگردونن و دستبند رو بگذارن روی نی که توی دهان دوست شون هست.

فلسفه بازی: در این بازی نمادین ما نیت مان این است که غیر مستقیم به دخترانمان بگوییم آن شخصی که در خانه ارزش ها را به فرزندان انتقال می دهد مادر است.

هدف بازی: این بازی از نوع بازی های تحرکی می باشد و نیاز به تمرکز، و برقراری هماهنگی بین چشم صورت، گردن و دهان را دارد.

بخش دوم مجری: مادر جون خسته نباشین همه منتظریم که برای ما قصه بگین .

درخت: چشم چشم مادر جون. شما رو که می بینم یاد دوست های هم سن و سال شما توی فلسطین می افتم. می دونین ما داشتیم آروم زندگی خودمون رو می کردیم با کسی هم کاری نداشتیم. از وقتی این آدما های خودخواه و بدجنس تصمیم گرفتن کشور ما رو اشغال کنن و وارد کشور ما بشن و اونجا برای خودشون زندگی بسازن روزگار سیاه شد. دیگه یه روز خوش به چشم خودمون ندیدیم.

می دونین اصلا داستان چیه؟ این آدم های خودخواه اومدن می خوان اونجا واسه خودشون خونه بسازن. واسه همین خونه ساختن شون دارن باغ های زیتون فلسطین رو از بین می برن. آخه فلسطین خانه ی زیتون هست. اولین درخت زیتون دنیا خود منم اونوقت اینا با پر روئی تمام منکر همه ی اینها می شن و می خوان بگن ما دروغ می گیم. اونقدررررر پر رو هستن که یه روز سراغ منم اومدن. اولین باری که اومدن سراغ من صلاح ابو علی نذاشت مقابل شون وایستاد. ولی مگه اینا دست بردار بودن؟حرف حساب که حالی شون نمی شه. هی هر روز میان و آرامش ما رو به هم می زنن. الان دیگه همه ی بچه های روستا مراقب من هستن. نگهبانی می دن. (درخت این قسمت ها رو باذوق و شوق و هیجان و خنده تعریف می کنه) وقتی می بینن دارن به سمت من میان از سر روستا می دون و صلاح ابوعلی رو صدا می کنن و خبر دارش می کنن.

مجری: چقدررررر جالب.

درخت : بله مادر جون. بچه ها هر روز میان دور من به من سلام می کنن با هم بازی می کنن پشت من قایم می شن ، شعر می خونن، همه شون دوستم دارن و از من مراقبت می کنن.تازه فصل برداشت زیتون که می شه دخترای هم سن شما با مادراشون میان کمک. جشن می گیرن شادی می کنن. شعر می خونن. مادرا زیتون می چینن دخترا برگ های ریخته شده رو زمین رو جمع می کنن و قایم می کنن که حتی دست سرباز های اسرائیلی به برگ های من هم نرسه. بله مادر جون ما هفتاد و پنج ساله که داریم مقاومت می کنیم . هر چی درخت زیتون اونا می سوزونن دوباره فلسطینی ها نهال زیتون جاش می کارن.شعار می دن تو می سوزانی من می رویانیم. بله باغات سبز و خرم زیتون، مهمترین سپر سبز و دفاعی فلسطینیان در این سال ها در برابر توسعه شهرک های اشغالی و زمین خواری اسرائیل است به دشمن ها می گن تا زیتون باقیست ما می مانیم. مادرجون من نماد اصالت هستم واسه فلسطینی ها و توی فلسطین مقاومت و زیتون به هم گره خوردن. می دونی مادر جون من عاشق دختر بچه های همسن شمام .

۱. اونا از مادراشون سوزن دوزی یاد می گیرن. کلی طرح های خوشگل با برگ های زیتون رو روی یه مانتوی سفید واسه خودشون گلدوزی می کنن که وقتی عروس شدن بپوشن، آرزوشون اینه که عروس که شدن برن کنار بیت المقدس و دور از چشم سربازهای اشغالگر یه عکس یادگاری بگیرن.

2. اونا با شاخه های من برای بچه‌های کوچیکتر سبدی می بافن تا بشه گهواره شون.من قد کشیدن هزاران هزار بچه رو با چشم های خودم دیدم.

3.دخترهامون خیییییلی هنرمندن یه غذای خوشمزه هم به اسم مقلوبه درست می کنن. مقلوبه شبیه همون ته چین که مادرهای خوب ایرانی درست می کنن. راستی بچه ها یه چیزی بگم با هم بخندیم. می دونین این اسرائیلی ها از غذای مقلوبه می ترسن؟؟؟

مجری: وا مگه غذا هم ترس داره؟

درخت: می دونی از چی می ترسن وقتی مقلوبه حاضر می شه قابلمه ی غذا رو توی سینی برمی گردونن یه جورایی واژگون می کنن.اسرائیلی ها هم چون می دونن که کارشون خلافه و حق با اون ها نیست همیشه وحشت دارن یه روز هم اونا واژگون شن و سرنگون. صدای خنده درخت.

خلاصه اونا از کوک زیتونی تا عکس عروسی مقاومت می کنن. می دونی مادرجون مقاومت و مبارزه رمز پیروزی ماست.

مجری: بله درست می گین اگه اشتباه نکنم برای پیروزی توی هر چیزی باید پافشاری کرد. مادرجون می دونین تازگي ما هم توی کشورمون مجبوریم مقاومت کنیم ، ما هم یه جورایی داریم مقابل آدم هایی که می خوان اصالت ما خانوم های مسلمون ایرانی (یعنی حجاب مون همون چادر ، همون جامه ی حضرت زهرا "س") رو ازمون بگیرن مبارزه می کنیم.امروز ما دخترهای ایرانی هم باید نگهبان عفت ، حیا و میراث مادران مون باشیم.بله مبارزه و مقاومت خیییییلی سخته ولی با توکل به خدا پیروز می شیم به امید پیروزی دختران فلسطینی و به امید آزادی قدس عزیز.

بازی بخش دوم 

بچه ها نی های تمیز رو داخل دهان می کردند و با حبس نفس یکی از کاغذهایی که صفت روشون نوشته شده بود(ظالم، مظلوم، شجاع، ترسو...) رو بلند می کردند و روی پرچم درست(فلسطین و جمهوری اسلامی ایران و یا اسرائیل) قرار می دادند.

در حین انجام بازی، بقیه ی بچه ها اگر انگشت یک مربی نشان داده می شد با صدای بلند، حیدر حیدر می گفتند و با دیدن دو انگشت، فریاد سر می دادند:اسرائیل نابود است، فلسطین پیروز است.

بخش سوم

درخت : بله مادر جون شما خیلی درست گفتی باید مراقب میراث مادرانتون باشین حالا بگذار من هم یه نصیحتی به شما بکنم ببین مادر جون تو این همه سال که من از خدا عمر گرفتم با چشمای خودم دیدم هر بچه‌ای به حرف پدر و مادرش گوش داد همیشه موفق شد. مخصوصاً شما که دختری بیشتر باید به حرف مادرت گوش بدی ببین دختر قشنگم شما گفتی مبارزه و مقاومت سخته بله درسته سخته فکر نکن چیزی که امروز شما داری می‌بینی توی جامعه راحت به دست اومده نه اینجوری نیست مادر مادربزرگ‌های شما مادربزرگ‌های شما مادران شما چندین نسل قبل از شما مقاومت کردند مبارزه کردند زحمت کشیدند تا این نهال حجاب توی کشور شما به بار نشسته و الان یک درخت تنومنده همونجوری که همه مردم فلسطین هم صدا و هم پیمان شدند دارند مبارزه می‌کنند و از من محافظت می‌کنند.

شما هم باید از حجابتون محافظت کنین ببین دخترم درسته که ما کشورمون فلسطین ۷۵ ساله که اشغال شده اما توی این یک سال اخیر حملات و جنایات سرائیلی‌ها خیلی بیشتر شده خیلی زیاد دیگه بچه‌ها هیچ شبی رو آروم نمی‌گذرونن و همش توی ترس و اضطرابن اما اشکال نداره مقاومت ما به تمام دنیا نشون داده که حق با مردم فلسطینه امروز دیگه تمام مردم دنیا دارم به ما کمک می‌کنن این حملات اخیر به اسرائیل از سمت یمنی‌ها، اعتراضات مردمی علیه اسرائیل و دفاع از فلسطین تو سراسر دنیا حتی تو آمریکا، طوفان الاحرار، طوفان الاقصی یا همین وعده صادق که حمله اخیری که کشور ایران با موشک‌های قدرتمندش و پهپادهای خودش به اسرائیل کرد اینا همه کمکی از سمت خداست به خاطر ایستادگی و مقاومت ما و در پی این ها ان‌شاءالله پیروزی است. همونطوری که رهبر عزیز کشور شما آیت الله خامنه‌ای می‌فرمایند کلید رمز آلود ظهور از فلسطین می گذره و ما همه باید تک تک مون هر کدوم به نوعی آماده باشیم. توی این شرایط سخت و حساس همه باید به حرف یک رهبر واحد گوش کنیم تا ان شاءالله هر چه زودتر به پیروزی و درنهایت به ظهور آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف برسیم.

مجری: چقدررررر من امروز از شما چیزی های زیاد و گوناگونی یاد گرفتم. واقعا تجربه ی بزرگترها، نور و چراغ راهه و راه، پیش پای آدم رو روشن می کنه.خب حالا دوستان عزیزم بیاین امروز که روز دختره از حضرت معصومه که الگوی همه ی دخترهاست عیدی بگیریم همگی دعای سلامتی امام زمان رو با هم بخونیم و از خدا پیروزی فلسطین عزیز ، آزادی قدس شریف و تعجیل در فرج امام زمان رو عیدی بگیریم.

ایده پرداز: مرثا نورانی ، ساجده طالبی

نویسنده: ساجده طالبی

 اجرا :

مرثانورانی 

⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐

مکان برگزاری: مسجد جامع نیاوران

چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 

از تماشای گرمتون صمیمانه سپاسگزارم 

برای دیدن فیلم های این قسمت میتونید به کانال بله بنیاد سفینه سر بزنید 

اگر هم عضو نیستید برامون کامنت بزارید تا شما را عضو کنیم 🙏

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

التماس دعای فراوان و برای شادی اموات مون صلوات بفرستید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد