سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

مهمون کوچولوی خدا ۳2 (داستانهاي كودكانه (1) از زندگي امام حسن مجتبي علیه السلام)

حيوان گرسنه امام حسن مجتبي( علیه السلام )در مكاني نشسته بود و غذا مي­خورد. در اين موقع،سگي جلو آمد و پيش روي حضرت ايستاد.در اين هنگام امام حسن( علیه السلام )يك لقمه غذا مي­ خورد و يك لقمه هم به سگ مي ­داد.يكي از دوستان حضرت گفت:اجازه بدهيد اين سگ را از اينجا دور كنم.امام( علیه السلام )به او فرمود:نه!هرگز اين كار را نكن!چون دوست ندارم درحالي كه غذا مي­خورم جانداري به من نگاه كند و چيزي به او ندهم.بگذار باشد،وقتي كه سير شد خودش مي­ رود. منبع:مجموعه داستان دوستان(مهدي وحيدي صدر) اول همسايه يكي از شب­هاي جمعه امام حسن ( علیه السلام ) بيدا...
5 فروردين 1403

مهمون کوچولوی خدا 31 (ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام شعر کودکانه)

پدرش بود علی (علیه السلام)           مادرش فاطمه (سلام الله علیها) بود مهربان مثل پدر               خیر خواه همه بود بود او در همه عمر           با بدیها در جنگ و بدش می­ آمد               از فریب و نیرنگ نگران اسلام                  نگران حق بود ...
5 فروردين 1403

مهمون کوچولوی خدا ۲7 (گزارش جشن مهمونی آسمونی همراه با ترجمه انگلیسی)بخش سوم

« جشن مهمونی آسمونی » بخش سوم عنکبوت گوشه ای از صحنه مشغول زیر و رو کردن و بالا و پایین کردن اون جعبه شکلاتی هست که ابتدای کار دستش از اون بیرون اومد. مجری می ره پیش عنکبوت و ازش می پرسه. مجری میزنه پشتش و می گه :  عنکبوت جون داری چیکار می کنی؟ عنکبوت: اِ هان، شما اینجایین؟ ببخشید اصلاً متوجه نشدم. من دارم سعی می کنم که با این جعبه یه هدیه واسه مامان عنکبوتی جونم درست کنم، که خوشحالش کنم. مجری: آفرین، خیلی فکر خوبیه، اما هدیه واسه چی؟ عنکبوت: خب آخه چند روز دیگه، عیده دیگه، می خوام عیدی بدم. مگه شما نمی دونین؟ مجری :ای وای راست می گه بچه ها...
4 فروردين 1403

مهمون کوچولوی خدا ۲6 (گزارش جشن مهمونی آسمونی همراه با ترجمه انگلیسی)بخش دوم

« جشن مهمونی آسمونی » بخش دوم: عنکبوت در وسط صحنه نشسته یه قرآن روی سرش و یه کاغذ جلوش گذاشته، و داره اسم حیوانات قرآنی رو با خودش تکرار می کنه. مجری با تعجب به عنکبوت نگاه می کنه. قرآن رو روی قلبش می ذاره، روی چشمش می ذاره. مجری: من خیلی وقته که دارم به تو نگاه می کنم بفهمم داری چیکار می کنی؟ اما متأسفانه متوجه نشدم داری چیکار می کنی؟ عنکبوت: هیچی، دارم سعی می کنم با قرآن مأنوس شم. آخه دیدم که یه شب هایی آدم ها قرآن رو روی سرشون می ذارن. گفتم احتمالاً اون ها دارن سعی می کنن مأنوس شن. بعدشم تازه کلی با خودم فکر کردم که چطوری باید با قرآن مأنوس شم. مثلاً باید چیکار کنم ک...
4 فروردين 1403

مهمون کوچولوی خدا ۲5 (گزارش جشن مهمونی آسمونی همراه با ترجمه انگلیسی) بخش اول

  «بسم الله الرحمن الرحیم» «بسم الله الرحمن الرحیم» In the name of the God, the compassionate, the merciful این طرح با اهداف زیر نوشته شده است. 1-آشنا ساختن کودکان با مفهوم واقعی انس و عمل به قرآن 2-عینی ساختن مفاهیم انتزاعی انس و عمل به قرآن برای کودکان 3-آشنا ساختن کودکان با مصادیق انس و عمل به قرآن 4- آشنا ساختن کودکان با اسامی حیوانات قرآنی 5-آشنا ساختن کودکان با مفاهیم شب قدر، رمضان؛ بهار قرآن، عید فطر، قرآن به سر گذاشتن 6-آشنا ساختن کودکان با مصداق عملی این آیه: " و بالوالدین احسانا" :This p...
23 اسفند 1402

مهمون کوچولوی خدا ۲1 (شعر کودکانه)

در هر اتاق خانه  عطر دعا پیچیده مانند ِ  ماه خدا  هرگز کسی ندیده   در ماه آسمانی  ما مهمان خداییم هر لحظه که با اوییم  از غصه ها جداییم کنار سفره جمع ایم  وقت سحر یا افطار چه لحظه های خوبی  پر می کشم من انگار شاعر:قیصر سربازی ،وبلاگ گل های بهشت ...
23 اسفند 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد