سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۱۳ (خورشید پشت ابرتئاتر کودکانه قسمت اول)

1402/11/30 6:10
نویسنده : یکی از ما
5,844 بازدید
اشتراک گذاری

یکی از کارهای قشنگ بنیاد سفینه برای نیمه شعبان ، «نمایشنامه خورشید پشت ابر» بود که الآن به عنوان عیدی  تقدیمتان میکنیم:

روایت:

در روايتي از امام زمان عليه السلام در پاسخ به پرسش هاي اسحاق بن يعقوب چنين آمده است :« ... و أما وجه الانتفاع بي في غيبتي فکالانتفاع بالشمس إذا غيبها عن الأبصار السحاب » ؛ « ... و اما کيفيت نفع بردن به وسيله ي من در زمان غيبتم به مانند نفع بردن به واسطه ي خورشيد است هنگامي که ابرها او را از ديدگان مستور مي نمايند». بحارالأنوار ، ج 53 ، ص 180 ، ح 10

سکانس اول:

وقتی نمایش شروع می شه همه ی حیوانات در جنگل حضور دارند عنکبوت  در حال  بالا و پایین کردن تارش هست، لاک پشت قدم زنان زیر لب شعر می خواند و به سمت چشمه می رود. کبوتر در حال بال زدن  و چرخیدن توی جنگل هست و زیر لب برای خودش آواز می خواند.(به صورت کلی وقتی هر کدام از دوستان در حال گفتن دیالوگ خود هستند دیگر دوستان سرگرم گردش در جنگل و سر زدن به گل ها و درختان هستند و تحرک در صحنه به صورت کلی وجود خواهد داشت.

زنبور عسلی توی اتاقش خواب است.  خورشید پشت پنجره است و با یکی از اشعه هایش صورت زنبور عسلی را قلقلک می دهد و او را می خنداند تا بیدار شود. زنبور عسلی از خواب بیدار می شود و با خوشحالی پرده رو کنار        می زند و به خورشید خانم سلام می کند. و می خواند:

سلام خورشید زیبا            مهربون بی همتا

نورت قشنگ و تابان            در دامن آسمان

شادم کردی فراوان            تو هستی مثل مامان

راه و نشونم می دی            وقتی که تو نور می دی

خدا کنه بمونی                  ای شاه آسمونی

عنکبوت وقتی دارد تار می تند صدای زنبور عسلی را می شنود. با خنده می گوید:

هه هه! چه چیزا! زنبور عسلی یه چی می گیا! خورشید که همیشه نمی تونه پیش ما بمونه. خورشید برای همه است. نه تنها جنگل ما. باید روشن کنه اون ، همه جا رو زنبور جون!

زنبور عسلی:

آخه دوسش دارم من!          خیلی بازی دارم من.

وقتی می ره شب می شه        خوابم میاد نمی شه؛

بازی کنم و شادی                شهد بخورم زیادی

تاریکی رو دوست ندارم        بداخلاقی دوست ندارم

هر وقت که هست تو آسمون    بازی می شه خیلی آسون

راهو نشونم می ده                وقتی که اون نور می ده

ای شاه آسمونی                  خدا کنه بمونی

و در حالی که دارد شعرش را می خواند، می رود توی خانه.

عنکبوت: عجب زنبوریه ها! چه آرزوهای عجیبی داره! می خواد همیشه روز باشه. هیچ وقت خورشید خانوم نره.

لاک پشت

لاک پشت در حالی که آمده لب چشمه آب بخورد، صدای عنکبوت را می شنود و می گوید:

چی؟ می خواد همیشه روز باشه؟ هیچ وقت خورشید خانوم نره؟ آخه چجوری؟ مگه می شه؟

کبوتر که در حال پرواز در آسمان است می گوید:

من همیشه شبا صدای گریه زنبور کوچولو رو می شنوم. می شنوم که می گه خورشید جونم! زود برگرد. تنهام نذار زود برگرد.

راستش دل منم برای خورشید تنگ می شه. وقتی نیست تازه می فهمم چه نعمت بزرگی رو از دست دادم.

عنکبوت: بله! وقتی خورشید هست خیلی بهتر تار می تنم یعنی تار درست می کنم. همه جا روشنه و همه چیز خوب دیده می شه.

لاک پشت : منم راحت زیر نور خورشید گرم و نرم می شم و چون زود به زود خسته می شم استراحت می کنم. یه خمیازه می کشه و می ره می خوابه و هر کدام از حیوانات سراغ کار خودشان می روند.

زنبور عسلی با خوشحالی فراوان از خانه بیرون می آید و می گوید:

سلام خورشید زیبا            جنگل و سنگ و دریا

گل های شاد و قشنگ          درختای رنگارنگ

سلام لاک پشت، عنکبوت     کبوتر بیشه مون

من هم اومدم  به جنگل            گل بخورم بشه عسل

عنکبوت: باز اومدی باز اومدی زنبور عسلی!!!

کبوتر  به زنبور عسلی سلام می دهند.

زنبور عسلی: من امروز خیلی خوشحالم،خیلی خوشحال... می دو نید چرا؟؟

کبوتر و عنکبوت: چرا؟

زنبور عسلی:                                 واسه اینکه خورشیدمون       باز اومده پیشمون

از همه روز زیباتر      روز به روز پر نورتر

بچه ها بیاین واسش یه شعر بخونیم.

کبوتر، عنکبوت و زنبور عسلی با هم می خوانند (با آهنگ عروسک قشنگ من قرمز پوشیده):

خورشید خانوم مهربون چقدر قشنگه

وقتی میاد به آسمون دنیا قشنگه

خورشید خانوم جون! چه مهربونی

قول بده به من، پیشم بمونی

خوش اومدی خورشید خانوم به جنگل ما

قول بده که یه وقت نری از پیش ماها

و شروع به خوردن گل می کند. بعد می رود سراغ لاک پشت که خوابیده و می گوید:

وا! لاک پشت مهربون! لاک پشت مهربون!

با یک گل دماغ لاک پشت را قلقلک می دهد. لاک پشت دماغش را می خاراند و با دستش گل را پس می زند و رویش را می کند آن طرف و می خوابد.

زنبور عسلی: ای بابا! چقدر می خوابی؟ پاشو بابا. پاشو بریم بازی.

لاک پشت: بذار بخوابم زنبور کوچولو! برو با عنکبوت بازی کن.

زنبور عسلی: عنکبوت کار داره. باید تار بتنه.

لاک پشت : خب با کبوتربازی کن.

زنبور عسلی: اونم داره لونه می سازه. وقت این کارا رو نداره.

لاک پشت: ااااه! نمی دونم. خوب فکر کن. یه هم بازی پیدا کن.

زنبور عسلی: آها! الان خوب فکر می کنم یه هم بازی خوب پیدا می کنم.

بعد می رود و یک بادکنک می آورد وباد می کند و بادکنک را می ترکاند ولاک پشت از خواب می پرد.

لاک پشت:ااااِ!چی بود؟چی شد؟بند دلم پاره شد.داشتم یه خواب می دیدم.یه خواب خوب می دیدم.اما یهو چطور شد؟

زنبور عسلی می خنددومی گوید:هیچی نبودلاک پشت جون!فکر کردم و فکر کردم.دوستمو پیدا کردم.

لاک پشت درحال مالیدن چشم هاش : دوستت کیه؟ ترکید؟

زنبور عسلی: نه بابا! بادکنک ترکید. دوستم خوابش ترکید. خنده

لاک پشت: ها؟ ای ناقلا زنبوری! صبر کن تا بگیرمت. مگه دستم بهت نرسه. ای زنبور بلا!

با خنده و شادی و شیطونی دنبال بازی و قایم باشک بازی می کنند.

در حین بازی به عنکبوت برخورد می کنند که دارد تار می تنه. ناگهان عنکبوت زمین می خورد و یک قسمت از        تار ش پاره می شه. کمی بعد، به کبوتربرمی خورند.چوبی که کبوتر به نوکش گرفته می افته زمین.در حین بازی زنبور عسلی و لاک پشت آهنگ پخش می شود.بعد آهنگ قطع می شود .

عنکبوت: ای بابا عجب شیطون بلاهایی هستن اصلاً نفهمیدن که من افتادم.

 کبوتر با اعتراض: واه واه! کبوتر شاخ در میاره یه عذر خواهی هم نکردن.

بعد لاک پشت لب رودخانه می رود و به صورتش آب می زند و می گوید: آه! چقدر خسته شدم.

زنبور عسلی روی تخت می افتد و می گوید: آخیش! چقدر خوش گذشت. و خوابش می برد.

لاک پشت می آید سمت زنبور کوچولو به او نگاه می کند که خوابیده.

لاک پشت : ای زنبورک ناقلا! نذاشت من بخوابم. حالا ببین خودش چه خوابی رفته. خوبه زیر این نور خورشید خانوم منم بخوابم. هااااااا !  و خمیازه ای می کشد و برای تعویض لباس از صحنه خارج می شه.

نمایشنامه نویس: زهرا بادین فکر، بازنویسی: مرثا نورانی، ساجده طالبی و شاعر سرود پایانی: ساجده طالبی. 

تهیه و تنظیم: ساجده طالبی

باز نشر: وب سایت سفینه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد