سجده ی طولانی
پیامبر عزیز ما
یك روزی بود سر نماز
امام حسین نزدیك او
نشسته بود قشنگ و ناز
همین كه او به سجده رفت
حسن دوید كنار او
دست ها را روی او گذاشت
پرید و شد سوار او
پدر بزرگ وقتی كه دید
حسن شده سوار او
بازی و خنده می كند
قه قه قه ، هو هو هو
سرش را هیچ بلند نكرد
به حال سجده باقی ماند
ذكر قشنگ سجده را
دوباره وسه باره خواند
سوار كوچك و قشنگ
خیال پا شدن نداشت
پدر بزرگ چه كار می كرد ؟
سر از رو مهر بر نمی داشت
:تهیه و تنظیم
مرثا نورانی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی