سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

مهمون کوچولوی خدا 8 (شعر کودکانه)

1402/12/21 11:00
نویسنده : یکی از ما
3,903 بازدید
اشتراک گذاری

کوزه 

 «بابا و روزه»

دست بابام کوزه بود.

یادش نبود روزه بود.

می خواست که آب بنوشه

گفتم بابا به افطار

چیزی نمونده انگار

بابا جونم تا شنید

زد زیر خنده ،خندیدخنده

شاعر :پیوند فرهادی

باز نشر: وب سایت سفینه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد