درد دل با امام زمان (عج)
این نوشته را تقدیم می کنم به هزاران بچه ای که هزاران درد دل دارند و نمی دانند که مهدی(عج) حضور دارد.
خواهد آمد و روزی با دستانش اشک را از گوشه ی چشم بچه ها پاک می کند.
مهدی جان، دلم گرفته
نه از این که پدر ندارم
از این که با تو حرف می زنم و جواب نمی گیرم.
هرچه فکر می کنم، من برای خود هیچ نمی خواهم.
از تو می خواهم آن ها را که دردمند اند، مریض اند، حاجت های فراوان دارند، دریابی.
من کوچکتر از آنم که از تو چیزی بخواهم و تو آن قدر بزرگی گه کوچکی مرا نادیده می گیری.
دوست دارم قلبی بزرگ و دلی مهربان داشته باشم.
در باران و برف از خود می پرسم که تو کجایی.
آیا تو حالت خوب است؟ و بعد خود جواب می دهم که خدا تورا غایب کرده است و خود نگهدار توست.
می دانی چند نفرمنتظر تو و گرفتن حاجت هایشان هستند؟ و تو آمدی و گفتی کاش منتظر دیدن خود من بودند!
گفتم: حاجت هایشان را بده
گفتی: آن چه را که آن ها می خواهند، خیلی ناچیز است.
گفتی: تو چه می خواهی؟ گفتم صلح در بین آدم ها و عشق واقعی
همه با هم مهربان باشند.
هیچ کس دروغ نگوید و تو گفتی این حاجت روزی روا گردد.
گفتم: نرو!
گفتی: این امکان ندارد. باید همه بخواهند.
نگاهت کردم و چه زیبا بودی آن لحظه و گفتی بنویس و گفتم خواهم نوشت و تو رفتی و حال می نویسم تا روزی که صلح بر این گیتی پهن گردد.
نوشته :مرجان مقامی 9 ساله،سال۱۳۹۲، تهیه وتنظیم: مرثانورانی