سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

مسافر قطار کوچولو (21) (نمایش نامه ی عروسکی در مورد امام رضا(ع))

1402/3/9 10:50
نویسنده : یکی از ما
4,378 بازدید
اشتراک گذاری

تشویقدوستی می گفت: من وقتی پای کامپیوتر یا همون رایانه ام می شینم وضو می گیرم و بسم الله می گم انگاری این جوری کارم برکت می گیره و می تونم توی میدون جنگ نرم امروز، سرباز کوچولویی باشم.

چشمکما هم از ایشون یاد می گیریم و می گیم:

«بسم الله الرحمن الرحیم»

و توی روز میلاد امام رضای مهربون، این نمایش نامه ی عروسکی(ناقابل و کوچولو) رو هدیه می کنیم به عاشقای حضرتش...

شخصيت ها:دختري به نام ليلي، مادر و پدر او، مادر بزرگ ليلي و راوي.

ليلي به همراه مادر و پدرش بعد از سال ها انتظار عازم مشهد هستند:

راوي:

بعد از چند سال انتظار ليلي و مامان و بابا        دارن ميرن زيارت، دستبوس امام رضا

مامان بزرگ ميبوسه ليلي رو سخت و محکم      

مادر بزرگ:ليلي منو دعا کن، اونجا بمون به يادم (مادر بزرگ، ليلي را ببوسد و بغل کند.)

ليلي سوار ماشين شده آروم نشسته       عروسکش پيششه، با اون نميشه خسته

(مامان به ليلي ميگه دخترم چي کار ميکني؟ ليلي ميگه: مامان جون دارم عروسک بازي ميکنم.)

تا شهر خوب مشهد راهي دور و درازه            اما ليلي تو ماشين خيلي خانم و نازه

ميکنه ليلي بازي خيلي آروم و يواش             مزاحمت نداره برا مامان و باباش

ليلي ميگه:

کي هستن امام رضا، مامان جون                 چرا مامان بزرگ گفت: اونجا به يادم بمون

مامان ميگه:

مامان: تو مشهد ،زمان امام رضا          مأمون يه ظالمي بود ميکرد حکومت اونجا

آقامونو دعوت کرد                        از مدينه به مشهد

بابا:

مأمون ميخواست به مردم بگه آقا يارشه          تو کاراي بدِ اون، آقامون همکارشه

امام رضا ميدونست مأمون يه نقشه داره         اون آدم ستمگر از حقيقت بيزاره

آقا امام رضا ميخواست که ظلم نمونه             به سوي شهر مشهد، آقا شدن روونه

آقامونو شهيد کرد، اون ظالم ستمگر       خدايا لعنتش کن، اونو تو روز محشر

راوي:

تو شهر خوب مشهد، گنبد و گلدسته ها            از دور نمايان ميشه، ميده دلارو صفا

مامان:

مامان ميگه عزيزم از هر شهر و روستايي         مردم ميان زيارت، به ديدن آقايي

که يار بي کسونه، غريب و مهربونه        واسه غم و غصه ها، آقا يه هم زبونه

سلام ميدن همگي، به آقا امام رضا       کفترا پر ميزنن، دور حرم تو هوا

بابا ميگه:

بابا :ليلي جون هر کي مريضه اينجا               ميآد و ميسپاره خودشو به دست آقا

آقا امام رضا واسطه هست تا خدا         حل کنه مشکلارو ،بده دلارو شفا

هر کي صلاحش باشه، خوب ميشه خيلي آسون     امام هشتم ما، هستش پاک و مهربون

ليلي بيا بخونيم، برا مريضا دعا                    تا آقاي خوبمون بدن اونا رو شفا

راوي: (بايد غمگين خونده بشه)

ليلي دلش ميگيره بچه ها رو ميبينه                خيلي مريض و زارن ،پيش اونا ميشينه

ليلي:

ميگه امام رضاجان، اي اقاي مهربان             مامان ميگه شمايي، دوست و يار بي کسان

راوي: صداي نقاره پخش شود و دست هايش را پشت گوشش بگذارد.

صداي نقاره ها، توي فضا پيچيده                  ميگن غروب اومده، وقت اذان رسيده

مامان:

بريم وضو بگيريم، برا نماز، ليلي جون             چون نماز جماعت، ثواب داره فراوون

راوي: رو به سوي عکس ضريح بکند:

ميرن به سوي ضريح، که قبر آقا اونجاست يه دنيا عشق و پاکي، کنار قبر آقاست

دستاي کوچکش را، ليلي ميگره بالا                پدر و مادرش را ميسپاره دست آقا

برا مامان بزرگش،ليلي دعا ميکنه                 خداي مهربونو، اونجا صدا ميکنه

ليلي دلش باز شده،سبک شده يه عالم            چون ميدونه که داره،يه دوست خوب و همدم

ليلي:

خدايا شکرت خدا، اي خداي مهربون       که من اومدم زيارت، مشهد امام رضاجون

منبع: باز نشر از وبسایت خودمون(بنیاد سفینه)، تهیه و تنظیم: مرثا نورانی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد