سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

قاصدک خوش خبر،اومد ربیع الاول ۲۴ (قسمت دوم متن نمایشنامه خونه ی کی از همه محکمتره)

1402/7/6 18:44
نویسنده : یکی از ما
6,199 بازدید
اشتراک گذاری

سکانس سوم:

(لاک پشت درگوشه ای از صحنه نشسته است  و با سنگ های کو چکی بازی می کند که عمو جغد شاخدار به همراه عنکبوت و کبوتر نزدیک او می آیند.)

قه قههلاک پشت: اِ اِ شمایین!

کبوتر:بغ بغو، سلامت کو! نکنه گرسنه بودی و اونم خوردی!

عمو جغد شاخدار:سللام، بچه ها ان قدر با هم جر و بحث بی خودی نکنین!

دلخور(لاک پشت سرش را پایین می اندازد و خودش را با علف های زیر پایش مشغول می کند و در ادامه می گوید:)

لاک پشت: علیک سلام!

عمو جغد شاخدار: پسرم، عنکبوت و کبوتر از تو شکایت کردند. تو نباید خونه ی عنکبوت رو خراب می کردی،پسرم!

لاک پشت با ناراحتی: وقتی خونه ی یکی سست و به درد نخوره، تقصیر بقیه چیه که خونش خراب می شه! من فقط از کنار خونش رد می شدم که خراب شد. شما باید درست قضاوت کنین و به همه بگین که خونه لاک پشت بهترین خونه ی دنیاست!

(عنکبوت و کبوتر ساکت ایستاده اند و چپ چپ به لاک پشت مغرور نگاه می کنند و چشم غره می روند.)

عمو جغد شاخدار: حرف زدن کافیه! به من بگو خدا، چرا ما حیوانا رو آفریده؟

لاک پشت( در حالی که می خندد): واسه این که :(آهنگین)خونه های  محکم بسازیم!

عنکبوت: حشره ها رو، شکار کنیم!(آهنگین)

کبوتر: جوجه های خوشگل بیاریم! (آهنگین)

(عمو جغد شاخدار سری تکان می دهد و ادامه می دهد:)

متفکرعمو جغد شاخدار: اینایی که شما می گین هم ممکنه باشه، اما خدا تو قرآن گفته که حیوونا رو واسه کمک به آدما آفریده!

همه ی حیوانات: راست   گفتی!   خوب گفتی!  چه قدر سنجیده گفتی!

(به همدیگر نگاه می کنند و می گویند:) فراموش کرده بودیم.

عمو جغد شاخدار: خوب، حالا کی میدونه که تو آدما کی از همه واسه خدا عزیزتره؟

لاک پشت: خوب معلومه! حضرت محمد (ص)که پیامبر خداس.

کبوتر: راست می گه. پیامبر از طرف خدا مأ مور شده که همه رو راهنمایی کنه!

عنکبوت: حضرت محمد (ص)، پیش خدا مقامش از همه (روی همه باید تاکید شود)بالاتره.

(عمو جغد شاخدار سری تکان می دهد و در ادامه می گوید:)

عمو جغد شاخدار: به نظرتون، خدمت به کدوم انسان از همه با ارزش تره؟

(لاک پشت که کم صبر است و در حالی که حوصله اش از این همه سئوال و جواب سر رفته است می گوید:)

لاک پشت(مؤدبانه): داری ما رو گیج می کنی؟ اصلاً این حرفا رو واسه چی می زنی؟

عمو جغد شاخدار: اول جواب منو بده، بعد می گم منظورم چیه؟

( لاک پشت می خواهد جواب دهد که کبوتر وسط حرف او می پرد و در ادامه می گوید:

کبوتر: خب معلومه. وقتی پیامبر بهترین انسان باشه، خدمت بهشون از همه با ارزش تره.

عنکبوت :(بلافاصله)منم همینو می خواستم بگم.

جشنلاک پشت: خب حالا، خیال کردن دانشمندن!

عمو جغد شاخدار: خوب گوش کنید؛می خوام واستون یه قصه تعریف کنم.

تشویقهمه: قصه! (دست می زنند) آی قصه قصه قصه، نون و پنیر و پسته، یه قصه ی بامزه که یک دنیا می ارزه!

عمو جغد شاخدار: بله یه قصه واقعی، اون وقت معلوم میشه خونه کی از همه با ارزش تره و کی به پیامبر خدا کمک کرده.

کبوتر برای عمو جغد شاخدار صندلی درختی(کنده ی درخت)می آورد و همه برای گوش دادن به قصه می نشینند.

(همه آماده شنیدن قصه هستند و اصرار می کنند عمو جغد شاخدار زودتر قصه اش را تعریف کند:)

عمو جغد شاخدار:وقتی محمد امین، پیامبر خدا شدن، یواش یواش بین آدما ، آدم بدا پیدا شدن،            (عنکبوت:آدم بدا؟)دشمنای پیامبر خدا شدن (لاک پشت: دشمن؟)چون که پیامبر خدا،ظلم و بدی رو دوس نداشت.

(آهنگین خوانده شود)

یه شب خدای مهربون       گفت به پیامبر خودش

بار سفر ببنده و              بره به سمت مدینه

(لاک پشت  از زمین بلند می شود و با اشاره عنکبوت و کبوتر را هم بلند می کند) لاک پشت: خب ما هم بریم؟ عمو جغد شاخدار: نه خوب گوش کنید بچه ها.

       پیامبرم آماده ی  سفر شدن

نقشه های آدم بدا            همه، نقش بر آب شدن.

دلغکلاک پشت: آخ جونمی جون خوشم اومد حالشون گرفته شد.

چون که اونا می خواستن  شهید بشه پیامبر

تا از ایشون، نمونه        هیچ نشونه و اثر

 اون شب امام علی (ع ) مهربون تو جای  پیامبر خوابیدن و پیامبر از مکه رفتن بیرون.

آدم بدا نصفه شب، وقتی  جای پیامبر، امام علی(ع) رو دیدن. خیلی عصبانی شدن  و رفتن پیامبر رو پیدا کنن و نقشه ی خودشون رو اجرا کنن.

پیامبر رفتند توی  غار و قایم شدند.

آدم بدا از رد پای پیامبر تا دم در غار اومدن اما تو نرفتن. میدونید چرا؟

عنکبوت (در حالی که دهانش از تعجب باز مانده):چرا؟

لاک پشت( با هیجان): مگه نگفتی رد پای پیامبر تا دم غار رسیده بود پس چرا اونا نرفتن تو؟

کبوتر: حتماً یه دلیلی داشته دیگه، صبر کنید تا خود عمو جغد شاخدار بقیه ماجرا رو برامون بگن، بفرمایید عمو جغد شاخدار، بفرمایید!

 عمو جغد شاخدار: چون سربازای خدا به کمک پیامبر اومدن !

همه ی حیوانات با تعجب:  سربازای خدا!!

تعجبعنکبوت: :  سربازای خدا کیا بودن؟

عمو جغد شاخدار: وقتی پیامبر رفتن تو غار، به فرمان  خدا، یه عنکبوتی مثل همین عنکبوت خودمون  دم در غار یه  تار درست کرد و یه خونه ساخت؛(عنکبوت ذوق می کند.)

یه کبوتر مثل همین کبوترمونم دمِ درِ غار، لونه ساخت و یه تخم گذاشت.(کبوتر ذوق می کند و پرهایش را به دست های عنکبوت می زند و خوشحالی می کنند.)

لاک پشت :لاک پشت چی کار کرد؟

عمو جغد شاخدار: هیچی!

غمگین(لاک پشت در خود فرو می رود و بغض می کند.)

 اینا معجزه خدا واسه نجات پیامبر بودن که عنکبوت و کبوتر باید این مأ موریت رو به خوبی انجام میدادن.( با هیجان می گوید) وقتی آدم بدا خونه ی عنکبوت و تخم کبوتر رو دیدن ، گفتن:

لاک پشت: نمی شه  کسی  توی غار رفته باشه! (آهنگین)

عنکبوت: وگرنه باید تار عنکبوت پاره شده باشه! (آهنگین)

کبوتر:کبوترهم بدونه تخمش پر زده و رفته باشه! (آهنگین)

عمو جغد شاخدار: آدم بدا راهشون رو کج کردن  و به یه سمت دیگه رفتن.

کبوتر(با خوشحالی): پس پیامبر خدا، این جوری نجات پیدا کردن!

عنکبوت: هورا! هورا!

غمناکلاک پشت ( با شرمندگی): آفرین بر عنکبوت و کبوتر!اونا جون پیامبرا نجات دادن، من عذر می خوام و از  عنکبوت و کبوتر می خوام که منو به خاطر اشتباهی که کردم ببخشن! همین خونه ی سست و به درد نخورِ(در حالی که دستش رو به صورتش می زنه و سر تکون می ده) عنکبوت بود که جون پیامبر خدا رو نجات داد.

بغللاک پشت شروع به عذر خواهی و رو بوسی عنکبوت و کبوتر می کند؛ آن دو نیز از این که لاک پشت به اشتباه خودش پی برده، بسیار خوشحالند و می گویند:

عنکبوت: عیب نداره.(عنکبوت به پشت لاک پشت می زند به صورتی که او می افتد.)

(کبوتر در حالی که دست لاک پشت را می گیرد و او را از زمین بلند می کند و می گوید:) فقط یادت باشه که دیگه هیچ حیوونی  رو مسخره و اذیت نکنی!

لاک پشت:باشه، باشه قول می دهم.

همه حیوانات با خوشحالی این شعررا(با آهنگ خونه ی مادر بزرگه...) زمزمه می کنند تا پرده نمایش کاملا بسته شود:

یه شبی از شبای، خوبِ خدای مهربون (خدای مهربون باید تند گفته شود.)

آماده ی سفرشدن (یک دست به سمت جلو)،پیامبر عزیزمون( دودست روی سینه)

خواستن که از مکه برن به سمت شهر مدینه

تا که پیام خدا رو برسونن به گوش همه (با دست اشاره به گوش)

اما نقشه کشیدن( حالت نقاشی کردن) آدم بدا براشون(حرکت انگشت اشاره)

تا این که شهید کنن، پیامبر خوبمون ( دودست روی سینه)

سر راه پیامبر، توی کوه بود یه غاری (کشیدن کوه با دست روی هوا)

تا یه دونه  غار، گفتن خدا جون چه راهی (همه دست ها به حالت تشکر رو به آسمان)

از چشم دشمنانشون،پنهون شدن پیامبر

خیلی زود از آسمون(به جز کبوتر بقیه اشاره به آسمون)،اومد پایین کبوتر

(کبوتر به حالت پایین آمدن بال می زند و جلو بقیه می نشیند و دو بیت مربوط به خود را می خواند و به جایش باز می گردد)

کبوتر: یه لونه ی قشنگ ساخت کبوتر بالای غار     یه تخم گذاشت و نشست با خوشحالی بسیار

( عنکبوت جلو می آید)

 عنکبوت:عنکبوت هم زود زود، در غار ساخت یه خونه

بقیه :راستی با چی خونه ساخت؟،  عنکبوت: با تار دونه دونه

(عمو جغد شاخدار جلوی بقیه  می آید و دو بیت رو می خونه بعد از اتمام عنکبوت و لاک پشت از پشت عمو جغد سرک می کشند و با بچه ها دالی بازی می کنند)

 عمو جغد شاخدار: عنکبوت و کبوتر هر دو به امر خدا    با کمک همدیگه شدن سرباز خدا

آفرین به عنکبوت ، آفرین به کبوتر        شدن وسیله های نجات جون پیامبر

(دفعه اول همه دست می زنند و سر هایشان را تکان می دهند و می خوانند)

(دفعه دوم و سوم جلو و عقب می روند لاک پشت و کبوترعقب می روند عنکبوت و عمو جغد شاخدار جلو)

(دفعه چهارم بای بای  می کنند و پرده بسته می شود)

نویسنده: سید علی پور حسینی،نمایشنامه نویس: مرثا نورانی، بازنویسی و شاعر: ساجده طالبی. آذر92

تهیه و تنظیم: ساجده طالبی

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد