قاصدک خوش خبر،اومد ربیع الاول ۱۸ (جشن شیرین صلوات)
همه جا تزیین شده بود؛ دیوارها با پارچه های سبز خوش رنگی پوشیده شده بودند. روی آن ها پر بود از گل های رنگارنگ. حس می کردی تو جنگل کارتونی قدم برمی داری. ابر و خورشید کارتونی توی آسمان نشسته بودند و زنبور بزرگ و بامزه ای که توی دستانش کادویی بود که بالای آن صلوات نوشته شده بود، بیشتر از هرچیز دیگر به چشم می خورد. گل های مقوایی انگار واقعی شده بودند و به فضا عطر و رنگ و بوی خاصی می دادند. رودخانه ی پارچه ای با سنگ ها و گل های کنارش حس آرامش را به تو منتقل می کرد. دلت می خواست از خرماهای درخت کاغذی بچینی ویکی دوتا ناخنک بزنی. رنگ زرد، رنگ غالبی بود. پرهای زردی که یا با پرهای قرمز یا پرهای سبز خوش نشین شده بودند در تزیین سالن نقش ایفا می کردند.
ورود به سالن با همه ی ورودی ها فرق می کرد؛ بچه ها یا همان مهمان کوچولو ها باید از توی کندوی عسلی رد می شدند.
در صورت موفقیت از همان آویزهایی که در دست زنبور وسط دکور بود و روی آن صلوات نوشته شده بود هدیه میگرفتند و سرجایشان می نشستند.
کارتون و انیمیشن و کلیپ قبل از شروع رسمی برنامه پخش می شد. تا این که برنامه ی اصلی با تلاوت قرآن در قالب نمایش شروع شد. بعد مجری های برنامه، وارد صحنه می شدند:
مجری اول : پیامبر عزیز ما وقتی می رفت تو کوچه ها،
مجری دوم:خنده به لب ، سلام می داد به هر کی حتی بچه ها.
بعد از سلام و احوال پرسی کودکانه و پر شور و نشاط مجری ها با بچه ها، بازی آسیاب بچرخ ویژه را بازی کردیم.
این شعر، بخشی از این بازی است:
اون کيه مهربونه؟ با همه ی بچه ها پيامبره، پيامبر
اون که عزيزترينه پيش همه امينه پيامبره، پيامبر
اون که با مهربوني آورده دين برتر پيامبره، پيامبر
بچه ها هم در تشویق هایشان از این شعر استفاده می کردند:
صل علي محمد تولّدش مبارک صلوات بر آل او مبارکه راه او
بعد نوبت گروه سرود کودکان بود که شعر زیبایی را با همان حال و هوای معصومانه و بی تکلف خودشان اجرا کنند.
و بعد هم نمایش که گل کار بود و همه چیز بر مبنای آن تنظیم شده بود، اجرا شد؛ «نمایش طعم شیرین صلوات» ؛ این نمایش زیبا ودوست داشتنی خاطرات زیادی را هم رقم زد که چند نمونه اش را برایتان می آورم:
نقش آقا خرسه خیلی دل نشین در آمده بود و بچه ها باآن ارتباط خیلی خوبی برقرار کرده بودند؛ بعد از نمایش همه ی بچه ها کاردستی زنبور عسلی را درست می کردند. یکی از بچه ها درحالی که دو تا کاردستی دستش بود با خوشحالی پیش آقا خرس نمایش آمد و گفت:«من شما را هم درست کردم.»
در پایان نمایش، بازیگران بین بچه ها عسل پخش می کردند. در این بین یکی از بچه ها عسلش را آورد وداد به زنبور عسلی (نقش اول نمایش) و گفت:« تو بخور، آخه تو زنبوری و عسل خیلی دوست داری!»
در پایان نمایش، بازیگران بین بچه ها عسل پخش می کردند. از آن طرف هم بیچاره آقا مگسه ان قدر نقش منفی اش را خوب بازی کرده بود که هیچکس دوستش نداشت و از دست او عسل نمی گرفت.
بعد از نمایش هم یک مولودی بچگانه و کاردستی زنبور عسلی پایان بخش برنامه بود.