سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

یلدای انتظار ۱۳ (جشن یلدای مهدوی)

1402/9/29 17:30
نویسنده : یکی از ما
1,456 بازدید
اشتراک گذاری

"بسم الله الرحمن الرحیم"
😇کار های ما شروع میشه با نام خدا جون همیشه به ما میده هر چی  بخوایم 
مهربونیش کم نمیشه 
بچه ها جونم سلام

 
خوبین 
سرحالین؟ 
دماغا چاغه؟
بچه ها کی میدونه ۳۰ آذر که شب بشه چه جشنی میشه؟

 

بله درسته! شب یلدا!
🤩مجری شروع به شعر خواندن می کنه؛
انار دونه دونه
مهمون میاد به خونه 
باز ننه سرما میاد با خاله یلدا میاد
در همین لحظه، خاله پیرزن وارد صحنه میشه؛یک پیرزن مهربون و ریزه میزه در حالی که یک سبد انار دستشه و انار های قرمزش رو دستمال میکشه، مجری او رو میبینه و میگه : وای نکنه ننه سرماس یعنی من شعرش رو خواندم یعنی به این سرعت واقعی شدن یعنی یعنی...


😉خاله پیرزن : ننه سرما چیه ؟من ننه جونتم مادر بزرگت!! چی چی داری میگی؟ دختر گلم!
مجری: ببخشید اشتباه کردم ، هل شدم ، فکر کردم شما ننه سرماهستین ، بله بله شما مادر بزرگ خودم هستین، شما ننه جونین،ننه جون خوبین؟
مادربزرگ: بله دختر گلم ، خداقوت مادر
خیلی کار دارم باید برم که به کارام برسم.


🤔مجری: ننه جون چرا خیلی کار داری؟
مادربزرگ:آخه مهمون دارم ، تمام بچه ها و نوه ها میخوان بیایند خونه ی من ، میخوایم بشینیم با همدیگر گل بگیم و گل بشنویم ، باید حسابی آب و جارو کنم .

مجری:ننه جون بذار یک بازی با بچه ها بکنیم  بعد من میام کمکتون که باهم همه جارو و تمیز کنیم. 


😉سپس بازی بشین و پاشو رو با بچه ها انجام میدیم مثلا اگر بگیم هندوانه باید بنشینند و اگر بگیم انار باید بایستند.
بعد از این بازی مجری به کمک ننه جون میره و میگه :ننه جون بگین من باید چی کار بکنم ؟
مادربزرگ: ننه، اون استکان ها رو بیار تمیزشون کنیم. 


🙂مجری:چشم ننه جون، الآن میارم براتون.
مادر بزرگ:مهمون حبیب خداست مادر.
مجری:ننه جون ننه جون، من یک حدیث از امام صادق بلدم که ایشون میگن:صلوا عشائرکم؛ یعنی اینکه به دیدن اقوامتون برین . درست گفتم ننه جون ؟
مادربزرگ : بله که درست میگی آفرین دختر باهوشم. 
مجری:ننه جون این انارا رو کجا بذارم ؟
مادربزرگ:همون جا بذار مادر خوبه ، قدرت خدا ببین چند تا دونه انار، چقدر قشنگ و زیبا کنار هم نشستن.
مجری:ننه جون داشتین درباره یک مهمون میگفتین، یک مهمون ویژه و خاص که همه مون باید منتظرشون باشیم؛


😇مادربزرگ:آره مادر، اونیکه وقتی که بیاد همه ی جهان پر قشنگی میشه
وقتی که یلدا میشه 
ستاره پیدا میشه 
لب ها دعاگو برای مهدی زهرا میشه 
تق و تق و تق یک مهمون آمده به خونمون
کی میشه از راه بیاد مهدی صاحب زمان(۲بار)
مادربزرگ جارویی که داره رو دستش میگیره و ادامه میده : مادر جان یه نمایشی بود با بچه ها کار میکردی چی بود اسمش؟
مجری : ننه ننه، شهر رنگین کمون رو میگین ؟!


🙂مادربزرگ:آره ننه، بیا با بچه ها اونو تمرین بکن تا بچه ها بفهمن که من کدوم مهمون رو دارم میگم،من هم می روم یک کم خرید بکنم.

(ننه جون از صحنه خارج میشه و مجری نمایش خلاق "شهر رنگین کمان" بنیاد سفینه رو با بچه ها اجرا می کنه که متن نمایشنامه در آرشیو موجود هست.)

(ننه جون با یک زنبیل از راه می رسه و مجری می ره سلام می ده و می گه:)
🙂مجری:قربونتون برم شما که رفته بودین خرید، ما نمایش شهر رنگین کمان  رو با بچه ها بازی کردیم.
مادربزرگ:آفرین! حالا ببینم بچه ها فهمیدین اونی که مهمون قلب شما و منه کیه مادر؟
بچه ها : مهدی صاحب زمان(عج)، مهدی صاحب زمان(عج).
مادربزرگ:بچه ها،این آقای مهربون، مهمون قلب من و شماست.


🙂مجری:ننه جون، حالا که بچه ها اینقدر قشنگ گفتن،من هم یک شعر بلدم که بچه ها باید بگن: مهدی صاحب زمان(عج)، مهدی صاحب زمان(عج).
مادربزرگ:بگو مادر، بگو.
مجری:اون کیه؟ وقتی بیاد دنیا میشه گلستون؟ 
بچه ها: مهدی صاحب زمان(عج)، مهدی صاحب زمان(عج).
مجری:اون کیه؟ وقتی بیاد دوست میشه با فقیرا؟
بچه ها: مهدی صاحب زمان(عج)،مهدی صاحب زمان
مجری:اون کیه؟وقتی بیاد دنیا میشه گلستون؟
بچه ها: مهدی صاحب زمان(عج) مهدی صاحب زمان(عج)
مجری:اون کیه؟ وقتی بیاد کافر میشه پشیمان؟
بچه ها: مهدی صاحب زمان(عج) مهدی صاحب زمان(عج)


😇مجری:خب ننه جون داشتی میگفتی که بهمون میگی که باید چیکارکنیم تا امام زمان مهربونمون زودتر بیاد؟
مادربزرگ:آره مادر، دوتا پسر بیان اینجا کمک من کنن،آها شماوشما بیاین ، اسمای قشنگتون چیه؟
مادربزرگ:به به چه اسمای قشنگی.
مادر، بگین ببینم ما باید چیکارکنیم امام زمانمون زودتر ظهور کنه؟ اصلا میتونیم کاری کنیم ؟کمکی کنیم؟
مادربزرگ:آها آفرین بچه ها تشویقشون کنین،حالا تا این گلامون بشینن،همه بگین ببینم چه پسره خوبیه ، خدا ازش راضیه
مادربزرگ: بذار حالا مادر بقیشو خودم براتون بگم.
مجری:آره مادر بگین ما هم خوب خوب گوش میدیم؛

 
😇مادربزرگ:مادر، وقتی که همین بچه های گلم دورهم نشستن یهویی این مداد اون رو میکشه خواهرش می خواد بگیره یهو موهاشو میکشه میان که باهم جنگ و دعواکنن یهو میگن نه ولش کن بذار ببخشیم ، همین بخشیدنای کوچیک، دعوا نکردن های کوچیک و هرکار کوچیک و بزرگی که خوب باشه رو اگر انجام بدیم خدای مهربون که میبینه ما با هم مهربونیم از اشتباهای همدیگر میگذریم ، مهربون ترین بنده اش رو میفرسته پیش ما 
مجری:مادرجون،یعنی همین کارهای خیلی کوچیک اینقدر تاثیر داره؟


😇مادربزرگ:شک نکن مادر، این گل های مادر و پدرشون که الان میرن خونه، لبخند میزنن میگن سلام مامان جون سلام باباجون همین میشا یک نوری که زودتر امام ما رو میرسونه مادر
مجری: انشاءالله.
ننه جون اگر موافق باشین یک کاردستی با دوستای گلمون انجام بدیم.

 
🙂مادربزرگ:حتما تو خودت استاد کاردستی هستی ، بچه ها خوب یاد بگیرین این نوه ی من استاد این کاراست
مجری:ممنونم مادر جون 
مادربزرگ:قربونت برم مادر


😇مجری :خب بچه ها می خواهیم این بادبزن رو باهم درست کنیم که دوتا تصویر هندوانه داریم که باهم میبریم ،الان هم یکبار دیگه اینکار رو جلوی شما دوستان عزیز انجام میدیم  تا هرکسی که دید میتونه اون رو انجام بده فقط دستش رو بالا بببرد و تا نوبتی بیاد و تا این کاردستی رو درست کنه وقتی هم که دوستامون دارن کاردستی درست می کنن ما با همدیگر شعر می خونیم...
مجری:ننه جون 
مادربزرگ:جانم 
مجری:میاین همه با هم دعای فرج رو بخونیم  و برای تعجیل در فرج آقا امام زمان با همدیگه دعا کنیم.
مادربزرگ :بله مادر، این هم یکی از کارهای خوبیه که باعث میشه امام زمان(عج) زودتر ظهور کنن.
سپس همگی رو به قبله می ایستیم و دست هامون رو روبه آسمان میگیریم و با هم دعای سلامتی امام زمان رو می خوانیم.

ایده:ساجده طالبی

مرثا نورانی

🙂اجرا:مرثا نورانی

زهرا یزدی

(از دوستان خوب "هیات کودکانه قطره")

تایپ مطالب:فائزه متولی

با تشکر از مدیریت،معلمان و همکاران عزیز مدرسه "ریان"

وآقای حیدرگوی و خانم ریحانه الهی که زحمت هماهنگی این برنامه رو کشیدند.

۲۸آذر۹۸

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد