قاصدک خوش خبر ، اومد ربیع الاول ۲۵ (جشن عسلانه)
زنبور کوچولوی روی دیوار لبخند زیبایی به بچه ها می زد.
مجری بعد از سلام و احوال پرسی ادامه داد:
پیامبر عزیز ما
خنده به لب سلام می داد
به هر کی حتی بچه ها
بچه ها از سلام اون
خوشحال و خندون می شدند.
کوچه ها از سلام او
مثل گلستون می شدند.
بزرگترها کوچیکترا مبارکه عید شما
واای چه بچه های ناز و سرحالی،حتما صبحونه شون رو خوب خوردند.کیا عسل می خورند؟ عسل چه رنگیه؟ چه مزه ایه؟
بچه ها: شیرین و خوشمزه است.
مجری: مامان های عزیز،الان بچه ها زنبوری می شوند به شما می گویند چرا عسل ان قدر،شیرین و خوشمزه است.به بچه ها،تاج های زنبوری داده شد و بعد دور مربی جمع شدند و مربی به اون ها گفت که چه کاری باید انجام بدهند،پس بچه ها سمت گل ها پرواز می کردند ومثلا همین جور که شهد گل ها رو می خوردند،صلوات می فرستادند و به سمت کوزه ی عسل پرواز می کردند.
بعد مجری توضیح می داد که شیرینی عسل به خاطر صلوات فرستادن بر پیامبر مهربون و خانواده ایشون هست:
از قند و شکر بهتر
خوشتر ز نبات است این
طعم عسل از من نیست
طعم صلوات است این
بعد زنبور کوچولوها مشغول بازی"زنبوری آی زنبوری" شدند:
مجری، شروع به خواندن شعر زیر می کند و بچه ها هنگام شنیدن عجب صدایی داری؛ ویز ویز می کنند و موقع شنیدن بخون بخون برامون؛دست هاشون رو کنار دهانشون قرار می دهند،صل علی محمد ها رو ،همه با هم می گویند.
به هنگام شنیدن کوچیک وبزرگ نداره؛بچه ها ،می نشینند و پا می شوند و با دستشون سایز کوچک و بزرگ رو نشون می دهند،موقع شادی و شور میاره بچه ها،با لا و پایین می پرند،موقع وقتی می خوای بخوابی؛ همه ی بچه ها دستانشون رو زیر صورتشون می گذارند و چشم هاشون رو می بندند.
و اما شعر :
زنبوری آی زنبوری
عجب صدایی داری
بخون بخون برامون ترانه ی بهاری
صل علی محمد
صلوات بر محمد
زنبوری آی زنبوری
کوچیک و بزرگ نداره
صلوات بر پیغمبر
شادی و شور میاره
زنبوری آی زنبوری
وقتی می خوای بخوابی
یواشکی چی می گی؟
به من بده جوابی
صل علی محمد
صلوات بر محمد
توی جشن عسلانه، قرار شد بچه ها، نمایش خلاق"خونه ی کی از همه محکم تره؟" رو بازی کنند.
بچه ها از این که خودشون می توانستند نقش آفرینی کنند،بسیار خوشحال بودند و کاملا همکاری می کردند.
این نمایش بر اساس ایه ی40 سوره توبه که به داستان پناه بردن پیامبر به داخل غار اشاره می کنه،نوشته شده است.
شخصیت ها:لاک پشت(که خود مجری اجرا می کنه چون شخصیت منفی داره)،کبوتر،عنکبوت،بابا زنبوری
مجری: یکی بود،یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود،روزی روزگاری یه لاک پشت کوچولویی بود که یه وقت هایی کارهای خوبی،متاسفانه نمی کرد،مثلا یه روز که رفته بود به گردش،سر راهش خونه ی عنکبوت کوچولو رو دید و با دستاش اون رو خراب کرد.
کبوتر که داشت ماجرا رو می دید بال زد و اومد کنار لاک پشت و گفت:"خیلی کارت بد بود،نباید خونه ی عنکبوت کوچولو رو خراب می کردی؟
لاک پشت گفت:"خونه،کدوم خونه؟ خونه باید محکم باشه،مثل خونه من."
کبوتر گفت:" مگه تو خونه داری؟"
لاک پشت:"بله که دارم (وبه لاکش اشاره کرد و گفت:)ایناهاش،هم محکه هم همیشه همراه منه.
مجری:در همین لحظه ،عنکبوت کوچولو از راه میرسه و با دیدن خونه ی خراب شده بسیار ناراحت می شود و شروع به گریه می کنه.
عنکبوت:(در حالی که گریه می کنه می گوید:)کی خونه ی منو خراب کرده؟؟ کبوتر پیش عنکبوت می رود و به او دلداری می دهد و می گوید: اشکال نداره عنکبوت کوچولو،کار این لاک پشت مغروره،می رویم پیش بابا زنبوری و می گیم که خونه ات رو خراب کرده"
مجری: کبوتر و عنکبوت می روند پیش بابا زنبوری و سلام می دهند و ماجرا رو تعریف می کنند،لاک پشت هم یواشکی به دنبال اون ها راه می افتد.
بابا زنبوری سوال می کند:"خدا ما حیوونا رو برای چی آفریده؟"
عنکبوت جواب می دهد:"برای این که غذاهاهای خوشمزه بخوریم."
کبوتر می گوید:"برای این که جوجه های خوشگل بیاریم"
بابا زنبوری ادامه می دهد:"شاید همه ی این چیزهایی که گفتید درست باشه ولی،خدا تو قرآن می فرماید ما حیوانات برای کمک به انسان ها آفریده شده ایم" بابا زنبوری در ادامه می گوید:"حالا بگید بهترین انسان کیه؟"
همه:"پیامبر،حضرت محمد(ص)
بابا زنبوری: احسنت،آفرین،پیامبر و 12 امام بعد ایشون و حضرت زهرا(س) که بهشون 14 معصوم می گویند بهترین انسان ها هستند که برای روشن کردن مسیر زندگی ادم ها به فرمان خدا تمام تلاششون رو کردند.
کبوتر کوچولو به ستاره هایی که به دیوار نصب هستند اشاره می کنه و می گوید:"اسم 14معصوم همین هایی هست که روی ستاره های زیبا نوشته شده؟ بابا زنبوری می گوید:"بله،بله کبوتر جون و شروع به نام بردن اسم 14 معصوم می کنه و بعد می گوید و اما قصه مون: یه روز که آدم بدا می خواستند پیامبر عزیزمون رو اذیت کنند خدا به پیامبر فرمان دادند: از مکه بروند،بین راه پیامبر داخل غاری رفتند،آدم بداها هم ،از روی رد پا تا دم غار اومدند ولی به فرمان خدا ،یه کبوتری مثل همین کبوتر ناز خودمون(کبوتر ذوق می کنه و می گوید : من رو می گه،من رو می گه) یه تخم دم در غار گذاشت و یه عنکبوتی مثل همین عنکبوت کوچولو یه تاری دم در غار تنید(عنکبوت ذوق و خوشحالی می کند) ادم بدا گفتند امکان نداره پیامبر داخل غار باشه چون وگرنه تار عنکبوت خراب میشد و تخم کبوتر می شکست و اون ادم بدا مسیرشون رو عوض کردند و پیامبر رو پیدا نکردند.
مجری:بله بچه ها،مهم اینه که حرف خدای مهربون رو گوش کنیم،عنکبوت و کبوتر به فرمان خدا سرباز خداوند شدند و مایه نجات جون پیامبر شدند:
آفرین به عنکبوت،آفرین به کبوتر
شدند وسیله های نجات جون پیامبر
لاک پشت از لای بوته ها بیرون میاد و از عنکبوت و کبوتر عذر خواهی می کنه و قول می دهد از این کارهای اشتباه دیگه انجام نده.
کبوتر می گه:"قول می دهی دیگه از این کارها نکنی و به همه احترام بگذاری؟" لاک پشت:"بله بله قول می دهم"
توی عسلانه بچه ها بازی های زیادی انجام دادند برای مثال:"بازی حرکات زنبوری"یعنی این که بچه ها هر حرکتی که مجری می گفت رو باید دقیقا انجام می دادند مگر بشین و پاشو که باید بر عکس انجام می شد.
این بازی دقت و تمرکز زیادی رو می خواست.حرکاتی مثل بال زدن،چرخیدن،خاراندن سر،خندیدن،عسل ساختن،گریه کردن و...
بازی دیگه ای که بچه ها انجام دادند؛ می بایست هر بچه ای بادکنک رو به هوا پرتاپ می کرد و در حین پایین اومدن بادکنک،شروع به بال زدن می کرد و مربی هم تعداد بال زدن او رو می شمارد. زنبور کوچولویی که تعداد بیشتری بال زده بود قطعا قهرمان این بخش از بازی می شد.
بازی بعدی،بازی رسوندن زنبور کوچولویی که با لوله دستمال کاغذی درست شده بودبه کندو بود و بچه ها با در دست گرفتن این زنبور کوچولو و حرکت دادن اون،از داخل طناب باید او رو به کندو می رساندند.
در نهایت برای پایان بخشی به جشن و دعا کردن،مربی شعر زیر رو خواند و بچه ها همه با هم دعا کردند:
زنبورک ها دست می زنند،دست دست دست
زنبورک ها پا می کوبند؛ پا پا پا پا
،زنبورک ها بال می زنند؛ بال بال بال بال
زنبورک ها چرخ می زنند؛ چرخ چرخ چرخ چرخ
زنبورک ها خنده می کنند،ها ها ها ها و...
زنبورک ها دعا کنند
رو به سوی خدا کنند
بگند(بگویند) خدای مهربون
مهدی ما رو برسون
ایده پردازی: ساجده طالبی،مرثا نورانی
اجرا: مرثا نورانی
با تشکر از دوستان خوبمون در موسسه "رویش طلایی" به خصوص عادله خانوم و سرکار خانوم مطهره سادات حسینی