سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

سردار کوچک سپاهم یا حسین(علیه السلام) 77 (گزارش همایش پرواز چترها)

1402/5/22 5:11
نویسنده : یکی از ما
4,802 بازدید
اشتراک گذاری

مجری ها در حالی که دو چتر مشکی در دست دارند و پشت به بچه ها ایستاده اند چتر ها را در دست خود می چرخانند و شعر زیر را زمزمه می کنند.

یه  دختر سه ساله               رقیه جان رقیه

نور دیده   ی  بابا                     رقیه جان رقیه  


مسافر کربلا                             رقیه جان رقیه   

چشم و چراغ بابا                   رقیه جان رقیه


در گوشه ی خرابه                  رقیه جان رقیه

چشم  انتظار بابا                     رقیه جان رقیه


امید دل عمه                            رقیه جان رقیه

کوچکترین اسیره                      رقیه جان رقیه


دلش با عمو عباس                    رقیه جان رقیه

خوش عطر چون گل یاس          رقیه جان رقیه


دلش پر از خوبی هاست           رقیه جان رقیه
جای او پیش خداست                 رقیه جان رقیه

با کلیک بر روی لینک زیر صوت شعر بالا را دریافت نمایید.

http://majiddownload.com/up1/12478/1480084646.mp3

بعد رو به بچه‌ها توضیح می دهند که قرار است با چترها پرواز کنیم و بالا برویم و از بالا شاهد اتفاقات باشیم .


 

مجری : سلام بچه ها همگی خوبین؟
می دونید چرا همه اینجا جمع شدیم؟
بله امروز یه مراسم گرفتیم برای رقیه کوچولو و می خوایم با این چترها پرواز کنیم و بریم بالا توی آسمون.
همه حاضرین؟؟
خب بچه ها حالا همه فکر کنیم رفتیم توی آسمون پیش ابرها
همه رسیدین ( جواب بچه ها)
توی این لحظه صدا و تصویر رعد و برق و طوفان برای بچه ها پخش می شه و مجری سراسیمه به دنبال چتر می گرده
بعد یکی از چترها رو که توش سر نخ های بازی هامون هست رو میاره در همین حین یه فانوس کوچولو از چتر آویزون می شه مجری به بچه ها می گه این فانوس کوچولو من رو یاد یه قصه انداخت دوست دارین واستون قصه  بگم؟؟


 

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.یه شهری بود که قشنگ نبود شهر تاریکی ها بود شهر بدی ها بود. مردم اون شهر نور و روشنایی رو دوست نداشتن، به خاطر همین امام حسین (علیه السلام) رو که مثل خورشید بود و می درخشید رو دوست نداشتن. بچه های امام حسین (علیه السلام) وکه مثل ستاره برق می زدند اون ها رو دوست نداشتن. چون وقتی نور بود بدی های اون ها بیشتر نشون داده می شد.
اون ها می خواستند همه جا زشت و تاریک و بد باشه، به خاطره همین پادشاه شهر تاریکی ها دستور داد تا جلوی امام (علیه السلام)  رو بگیرن که امام حسین(علیه السلام)  و بچه ها و یارانشون نتونن وارد شهر تاریکی ها بشن. 
خاله جونی موافقی واسه اینکه ما و بچه ها امام حسین علیه السلام  رو بیشتر بشناسیم یه بازی کنیم؟؟
بچه ها بازی دوست دارین؟؟
بازی اول: 

قرار بود حداقل چهار مورد از پیام های عاشورا در ذهن بچه ها،برای همیشه به یادگار بماندپس همه با هم شعر کودکانه ی زیر رو حفظ کردیم:

حسین عزیز دل ها  وقتی رسید به کربلا

گفت که اگه بمیرم  ظلم نمیپذیرم

آمده ام به کربلا  زنده کنم دین خدا

بدی ها رو جدا کنم  خوبی ها رو صدا کنم

صلح و صفا به پا کنم

سپس،برای ملکه شدن این پیام ها از 4 لیوان یک شکل با رنگ گل های متفاوت استفاده کردیم،وقتی لیوان نارنجی با گل زرد را به بچه ها نشان می دادیم همه با هم باید می گفتند:نپذیرفتن ظلم،لیوان با گل قرمز: زنده کردن دین اسلام،گل صورتی: صدا کردن خوبی ها(امر به معروف) گل نارنجی: جدا کردن بدی ها(نهی از منکر)،بدین ترتیب این چهار پیام عاشورا در ذهن بچه ها حکاکی شد.
 
بازی دوم: 
بعد از بازی دوباره تصویر یک گنجشک از چتر آویزون می شهجری ادامه می دهد«این گنجشک کوچولو،من رو یاد شعر« گنجشکک اشی مشی مشی روی هر بومی نشین» می اندازه،خوب گوش کنید تا براتون بخوانمش:

گنجشکک اشی مشی

روی هر بومی نشین

هر بومی ،آب نداره!

هر بومی ،نون نداره!

سر و سامون نداره!

گنجشکک اشی مشی

می تونی پر بکشی 

تا بریم هیئت ما

اون جا بیای

آبت می دن

نونت می دن

همون جا،سا مونت می دن 

آب بخوای،ساقی دارن

نون بخوای،نذری دارن

جا به خوای،جا بِت میدن(کلمه ی بِهِت در شعر بِت خوانده بشه)

من گفتم هیئت ما؟؟(حالت پرسشی و با تعجب خوانده شود.)

هیئت ما نه،آقا؟!

گنجشکک اشی مشی

رقیه ی سه ساله رو تو می شناسی؟

تو کاروان اُسَرا                          کوچکترین بود بچه ها

وقتی که جنگ تموم شد                دلِ رقیه شاد شد

با شادی گفت به عمه                دیگه بابا برمی گرده

دلش برای بابا                         دیگه شده بود یه ذره

رقیه نمی دونه                            بابا حسین شهیده

رفته پیش خدا اُ                           اون دیگه پر کشیده

    رقیه با خودش گفت                 بابا دیگه نمی یاد

    دنیای بی بابا رو             کدوم بچه ای می خواد؟

    رقیه گفت خداجون                    ای خدای مهربون

     می دونم که می تونی               منو به بابا برسون

      بچه ها جون رقیه                        به آرزوش رسیده

رفته پیش خدا اُ                     اونجا بابا رو دیده

خب بچه های زیرک و با خدا

اسمش چی بود کوچکترین، تو کاروان اُسَرا؟

رقیه ی سه ساله(2)

بریم هیئت امام حسین(علیه السلام) 

بشناسیم یارِ امام حسین(علیه السلام) 

بشیم یارِ امام حسین(علیه السلام) 

بعد از این بازی تصویر یه قاصدک از چتر آویزون می شه 
مجری می گه  وای تو چقدر مهربانی چتر بازی ها الان داری به ما می گی حالا که رقیه کوچولو ناراحته ما بشیم قاصدک و بریم پیشش تا اون وقت ببینیم چطوری می شه رقیه کوچولو رو خوشحال کرد؟
چطوری می شه رقیه کوچولو رو یاری کرد؟
بچه ها قرار شد با فوت کردن قاصدک به کنار رقیه کوچولو بروند و با کارهای کارهایی مانند:گوش دادن به حرف پدر و مادر و مربیانشان،سلام دادن،خوش اخلاقی و بهانه نگرفتن در خرید و مهمانی ها و....


بعد از اون یه عکس یه مشک از چتر آویزون شد و معنیش این بود که حالا وقت آشنایی با عموی مهربون رقیه کوچولو؛«عمو عباس شجاع و قهرمان»  و یار عمو عباس شدن و بازی آوردن آب با مشک و رساندن به در خیمه ها رو داشتیم.

که عملاَ دو با مانع بود و قرار بود یار های عمو عباس از تمامی موانع بگذرند و خودشان را به چشمه برسانند و بعد از پر کردن مشک به داخل خیمه بروند.
تشویقی که بچه ها دوستان خودشان را می کردند و فضا را هیجان انگیز تر وبه یادماندتی می کرد این بیت بود:

 یار عمو عباس باش    زرنگ و پر تلاش باش    عمو عباس پیروزه      قهرمانه هر روزه


آخرین چیزی که از چتر آویزون می شه سربند یا رقیه است و به معنای ،مسابقه ذکر نفس گیری «یا رقیه» و متبرک شدن مجلس به ذکر اهل بیت از سمت فرشته های پاک و معصوم زمینی.
بعد از تمام بازی ها مجری رو به چتر می گه وای چقدر خوب شد که شما امروز اومدین پیش ما، ما چیزهای زیادی یاد گرفتیم.


خب، چتر خوب بازی ها ،ما امروز یاد گرفتیم که چتر خیلی چیز خوبیه اون می تونه وقتی باد و بارون و طوفان می شه به ما کمک کنه که آسیب نبینیم و در امان بمونیم.
اما یه چیز واسم خیلی جالب بود، اونم اینکه هر بازی که تو به همراه داشتی مربوط به امام حسین (علیه السلام)  یا یکی از اعضای خانواده ایشون بود.
واسم سوال شد چرا؟؟
خب این چه معنی می ده؟


در همین حین یه رنگین کمون که از اون دونه های بارون آویزون هستن و متبرک به نام پنج تن آل عبا در صحنه،جلب توجه می کنه.

مجری می گه : وای این چقدر قشنگه این بار دیگه واقعا غافلگیر شدم
ببینم نکنه منظور شما اینه که تنها بارونی که وقتی می باره ما اون موقع نیاز به چتر نداریم بارون رحمته؟؟


آره بچه ها جونم:
وقتی توی زندگی هر کدوم از ما طوفان می شه و ما نگران زندگی مون می شیم اگه حواسمون به امامدهای مهربونمون باشه و یادی از اونا بکنیم اون وقت به جای طوفان یه نسیم ملایم می وزه و این بزرگان به دستگیری و کمک ما میان اون وقت یه جوری ما رو یاری می کنن که تمام مشکلاتمون حل می شه ، اون وقته که نم نم بارون روی صورت هامون یه حس فوق العاده و فراموش نشدنی به ما می ده.


پس یادمون باشه توی طوفان مشکلات باید از ائمه مدد بگیریم.
در پایان هم سلام کودکانه به امام حسین و دعای سلامتی امام زمان با بیانی کودکانه خواهیم داشت.

ایده پردازان: مرثا نورانی، ساجده طالبی

مجریان: مرثا نورانی، ملیکا نورانی

عکاس: نرگس رضوی

تهیه و تنظیم، شاعر: ساجده طالبی

با تشکر از سرکارخانوم ربیع زاده و همکارانشون در مهد رضوان در مجموعه فرهنگی سید الشهدا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد