سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

غدیرانه ۲9 (ترجمه ی جشن مهمونی برکه کوچولو)

1402/4/13 17:55
نویسنده : یکی از ما
1,928 بازدید
اشتراک گذاری

«بسمه تعالی»

In his exalted name

هنگام ورود بچه ها دو نفر دم در ایستاده دستانشان را به هم می دهند و به حالت ریتمیک عبارت «من کنت مولاه   فهذا علی مولاه» را می خوانند و با بچه ها بازی می کنند دستانشان را بالا و پایین می برند تا بچه ها از زیر دستانشان رد شوند.

When the children enter, two person take each other’s arms and recite the line: “This Ali shall be master to anyone whose master is me” in a rhythmic fashion while playing with the children by shaking their hands up and down so the children pass under their

hands. 

مجری با بچه ها سلام و احوال پرسی می کنه در ابتدا شعر زیر را آهنگین برای بچه ها می خونه تا بچه ها کمی دست بزنند و بچه ها را به فضای جشن می برد.

The main actor greets the children and sings the following rhyme for the children and the children clap their hands and the ceremony begins.

غدیر چشمة جوشان غدیر ، آب خروشان

غدیر، یه برکة خوب غدیر، یه روز محبوب

غدیر، یه روز زیبا یه عیدِ خوبِ خدا

غدیر، عید ولایت شده روز هدایت

پیغمبر خدا گفت نبی مصطفی گفت:

«علی امام شماست برایتان رهنماست»

امام متقینه امیرالمؤمنینه

حرف شیطون گوش نشه غدیر فراموش نشه

ما بچه‌های شیعه با هم می‌گیم همیشه

غدیرو دوست می‌داریم جشنای خوب می گیریم

“Qadir is a spring full of roaring water

Qadir is a blessed pond and a beloved day

Qadir is a beautiful day and a god’s good festivity

Qadir is the festivity of “Vilayat” which is the day of guidance.

The holy Prophet (PBUH) said:

“Ali is your Imam and leader”

He is the leader of faithful and their master

The word of evil should not be listened so that Qadir be forgotten

We, as Shiate children, shall always say together

We love the day of Qadir and we hold great festivities.

واسشون توضیح می ده که امروز به مهمونی برکه کوچولو اومدیم و...

Then he/she says that they are going to a small pond and …

بخش اول

لاک پشت کنار برکه در حالی که بدنش رو به حالت خمیازه کش و قوس می ده می ره و کنار برکه می خوابه.

Part I

The turtle stretches his body while yawning and then walk to the pond to sleep.

مجری فضای عطش و گرما رو منتقل می کنه و ازبچه ها سراغ لاک پشتی رو که دیده بود می گیره و کمی گیج می زنه و اشتباهی دنباله لاک پشت می ره (مثلاً بچه ها بهش سمت برکه رو نشون می دن و اون اشتباهی سمت بیابون می ره و بعد از بچه ها باز خورد می گیره و وقتی بچه ها دوباره راهنماییش می کنن به سمت برکه می ره و اشتباهی می خواد بشینه روی لاکِ  لاک پشت که لاک پشت تکون می خوره. مجری از تکون خوردن لاک پشت می ترسه و جا می خوره.

The main actor conveys the sense of thirst and heat to the children and then asks about the turtle and follows it while looking a little bit dizzy. (For example the children show him the direction of the pond but he moves toward the desert and asks again. When the children direct him/her again, moves toward the pond and tries to sit on turtle’s shell when the turtle moves. The main actor is surprised and startles.

لاک پشت: آهای چیکار می کنی؟ داشتی من رو له می کردی.

مجری: اِ شما اینجا چیکار می کنی؟

لاک پشت: کی؟ من؟... من؟ خب من خونم اینجاست.بیش تر از 1400ساله که اینجا زندگی می کنم. شما اینجا چیکار می کنین؟

من و بچه ها اومده بودیم مهمونی برکه کوچولو

لاک پشت: آهان حتماً اومدین قصه ی همیشگی برکه کوچولو رو بشنوین.

مجری : اتل متل بچه ها، بریم شهر قصه ها، بریم شهر قصه ها؛ بریم سفر غنچه ها؟

یک سفر پر از شور، تو اون زمان های دور؟؟؟ با آهنگ اتل متل باد اومد......

بعد مجری از بچه ها باز خورد مثبت می گیره و می گه

خب لاک لاکی جون  واسمون قصه می گی؟

Turtle: Hey, What are you doing? You were crushing me!

Main actor: What are you doing, here?

Turtle: Who? Me? … Me? Well, I live here. I have lived here for more than 1400 years. What are YOU doing here?

We came here to join the feast of this little pond.

Turtle: Aha, so you’ve come to hear the usual tale of this pond.

Main actor: My dear kids! Let’s go to the land of tales! Let’s go to a journey my little flowers!

A journey full of passion and excitement, on the faraway times.

When the main actor is welcomed by the children, he/she says:

Well, my dear turtle, will you tell us a tale?

لاک پشت:

سلام سلام بچه ها، غنچه های آشنا

یک روزی اون دور دورا، وقتی هنوز زنده بود، پیامبر دین ما، محمد مصطفی(ص).

مجری: آروم صلوات می فرسته.

لاک پشت: (انگار داره با خودش حرف می زنه) سرش رو تند تند تکون می ده و می گه چی گفت؟ چی گفت؟ چی گفت؟ چی گفت؟ من گوشم سنگینه . نشنیدم.

مجری: اسم پیامبر شنیدم     زود صلوات فرستادم

لاک پشت: جانم؟

مجری: صلوات

لاک پشت: نمی شنوم. بلندتر بگو

مجری: بچه ها بیاین همه با هم یه صلوات بلند بفرستیم شاید لاک لاکی شنید.

Turtle: Hello, my children! My dear flowers!

Once upon a time, long long ago, when our dear prophet, the prophet of our religion, our beloved Prophet Muhammad (PBUH) was still alive …

Main Actor quietly says Salawat.

Turtle: (as though it is speaking with himself) shakes his head quickly and says: what did he/she say? What did he/she say? I am a little hard of hearing. I didn’t hear you.

Main actor: I heard the name of the Prophet (PBUH) so I quickly said Salawat.

Turtle: Excuse me?

Main Actor: Salawat!

Turtle: I can’t hear you. Speak louder.

Main actor: My children! Let’s say together a loud Salawat, so

that the turtle can hear it.

لاک پشت: (جا می خوره ) خب چرا داد می زنین؟ یه ذره هم رعایت سن و سال من روبکنین. نمی گی یه وقت قلبم وایسته؟ خب آروم بگو صلوات دیگه خب داشتم چی می گفتم؟

مجری: یک روزی اون دور دورا، وقتی هنوز زنده بود، پیامبر دین ما

لاک پشت: آهان آهان یادم اومد تویک روز آفتابی، که خیلی گرم بود هوا ،(گرما رو منتقل می کنه) مشغول گشتن بودم توی این بیابون ها.

یه عده آدم دیدم که جمع شدن دور هم.

هم کاروانی بودن ،همه گی حاجی بودن، راستی گل های خندون، به کی می گن حاجی هان؟

حاجی یعنی اون کسی که رفته به یک سفر، سفر که نه زیارت،  زیارت کی گل ها؟

می خواین بریم زیارت؟،  بریم خونه ی خدا؟ ، بگردیم و بگردیم به دور اون خونه ما؟

کی می دونه اسمش رو دستش بالا بچه ها!

Turtle (startled): Why are you shouting? Think about my old age! My heart may stop beating by your shouting! Say Salawat calmly and I will hear. Anyway, where were we?

Main actor: once upon a time, in a faraway land, when the Prophet (PBUH) was still alive …

Turtle: Yes, yes, I recalled. On a sunny day, when it was very hot, (it conveys the feeling of warmth) I was wandering in these deserts.

A bunch of people gathered here.

Some of them were travelers and some of them were Hajjis. My dear children! Do you know who are Hajjis?

Hajji means the person who has gone to a journey, not an ordinary journey, but pilgrimage. Pilgrimage to where, do you ask?

Well, let’s go to a pilgrimage! Shall we go to the house of god? Let’s round about this house. Whoever knows the name of this house, raises his hand.

 

بازی و مسابقه (بخش اول)

مجری: بچه ها رو تفهیم می کنه که باید اسم خونه خدا رو بگن تا بتونن توی مسابقه  شرکت کنن و اون ها رو تشویق می کنه که هرکی اسم خونه ی خدا رو بلده دستش رو ببره بالا ازچند تاشون سؤال می کنه بچه هایی که جواب درست دادن رو برای مسابقه دعوت می کنه و بازی رو واسشون توضیح می ده.

توضیح بازی: ذکر لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمده و نعمته، لک و الملک، لا شریک لک لبیک توسط مجری و بقیه ی بچه ها تماشاچی خونده می شه و بچه ها به دور خونه ی کعبه می دوند وقتی خوندن قطع می شه بچه ها باید شعار بدن  لااله الاّالله، فقط خدای یکتاست تو قلب ما بچه ها. (فقط تویی خدای ما  ما بنده ایم  و تو خدا)تعداد بچه هایی که قراره مسابقه بدن بستگی به فضا داره لاک پشت هم به همراه بچه ها به دور کعبه می چرخه و شعار رو تکرار می کنه و بچه های تماشاچی رو تشویق به شعار دادن می کنه.

Game and contest (part 1):

Main actor explains to children that they should say the name of the house of god so they may participate in the contest and persuades them to raise their hands and say the name of the house of god. Then he/she ask a few of them and the children who answer correctly are called to participate in the contest and then explains the contest for them.

Game description:

The main actor and the other spectator children sing: “لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمده و نعمته، لک و الملک، لا شریک لک لبیک” and the children circle around the house of Kaaba. When the sing is over the children should shout “لااله الاّالله, Only the one god is in our hearts” (you are the only god and we are your servants)

The number of the children who are about to participate in contest, depends on the space of the scene. The turtle circle around the Kaaba too, repeats the phrase and persuade the children to shout the phrase.

میان برنامه (بخش اول)

 شعر زیر توسط مجریان هم خوانی می شود تا بچه هایی که برای اجرای مسابقه آمدند همه سر جای خود قرار بگیرند و مجلس دوباره به نظم و سکوت برسد.

هرکس کسی را دوست دارد  ما هم علی را دوست داریم ازعشق او دست برنداریم  ازبس که اورا دوست داریم

Interlude (part 1)

The following rhyme is sung in chorus by the actors till the children who participate in the contest sit down and silence and order returns to the ceremony.

Everyone loves somebody

And we love Ali

And we will not leave him

Since we love him the most.

بخش دوم

لاک پشت و مجری از سمت فضای بیابون به سمت برکه حرکت می کنند.

مجری: دستش با آب برکه می شوید و میگه آخیش خنک شدم.بچه ها یادتونه باهم رفتیم زیارت و حاجی شدیم؟ حالا بیاین از لاک لاکی بخوایم  بقیه ی قصه اش  رو واسمون تعریف کنه.

Part 2

The turtle and the main actor moves toward the pond from the desert.

Main actor washes his/her hands in the water of the pond and says: “Phew, I am refreshed. My dear kids, do you remember when we went for pilgrimage and became “Hajji”? Now, Let’s ask the turtle to tell us the rest of his tale!”

مجری: لاک لاکی بگو قصه بگو.

 لاک پشت: چی گفت؟ چی گفت؟ چی گفت؟ چی گفت؟ من گوشم سنگینه . نشنیدم.

مجری بچه ها رو تشویق می کنه که باهاش همصدا شن و چند بار تکرار کنن و دست بزنن. لاک لاکی بگو قصه بگو

لاک پشت: جا می خوره آهان، آهان قصه بگم خب از اول بگو قصه بگو چرا داد می زنی؟

اتل متل یه برکه، برکه نزدیک مکه، می خواین بگم اسمش رو، تا بدونید بچه ها؟؟

Main Actor: My dear turtle, tell us the tale.

Turtle: What did he/she say? What? I can’t hear very well. I didn’t hear.

The main actor persuades the children to shout with him/her and repeat his/her words and clap their hands: “Dear Turtle! Tell us a tale”

Turtle (Startled): “Aha! I got! Why didn’t you say it in the first place? Why are you yelling?”

“Once there was a pond! A pond near Mecca! Do you want me to name it, kids?”

اسمش غدیر خمه،  اسمش چی بود بچه ها؟

وقتی که اون کاروان، رسید نزدیک برکه، پیامبر دین ما، محمد مصطفی(ص)،دستور داد همه وایستن.

مجری : بله منم شنیدم صبر کردن و صبر کردن، اونایی که جاموندن، یواش یواش رسیدن، اونایی که زود رفتن،  یواش یواش برگشتن.

لاک پشت: اِ جدی می گی شما هم شنیدی خب پس بی زحمت شما بقیه اش رو تعریف کن چون من پیرم و کهولت سن دارم دیگه خسته شدم شما بگو تا من یه چرتی بزنم. می ره و می خوابه.

مجری: اِ اِ اِ عجب لاک پشتیه ها، تا حالا که داشت می دوید و بازی می کرد خسته نبود، پیر نبود حالا پیر و خسته شد؟؟

مجری می ره که بیدارش کنه و صداش کنه

“Its name was the pond of Qom? Now tell me what was its name?

When the caravan reached near the pond, our Dear Prophet (PBUH), ordered everyone to stop.”

Main Actor: “yes I have heard it too! They waited and waited. Those who were left behind, reached slowly and those who were ahead, returned slowly.”

Turtle: “Serious?! You’ve heard it too? So tell the rest of the story yourself, because I am old and tired. Tell the rest of the story so I can take a nap.” He goes to sleep.

Main Actor: “what a turtle he is?! He wasn’t old when he was running and playing, now he got old suddenly!!”

The main actor wakes him up and calls him.

لاک پشت جدی جدی خوابش برده و در حال خرخر کردنه

مجری بچه ها رو تشویق می کنه که لاک پشت رو صدا کنن و دوباره با بچه ها می خونه و بچه ها دست  می زنن لاک لاکی بگو قصه بگو

لاک پشت یه خرناس بلند می کشه و از خواب بیدار می شه و می گه هان هان داشتم قصه می گفتم

لاک پشت: وقتی همه جمع شدن فریاد زدن یکصدا محمد رسول الله محمد رسول الله.

مجری: ما هم الان رسیدیم نزدیک همون برکه، بیاین با فریاد بگیم محمد رسول الله محمد رسول الله.

The turtle is really asleep and is snoring.

The main actor persuades the children to call him and they sing and clap their hands again: “Dear turtle! Tell us a tale!”

The turtle snores and wakes up and he says “well, I was telling a tale”

Turtle: “when all people gathered up, they shout together: “Muhammad(PBUH) is the messenger of God! Muhammad(PBUH) is the messenger of god!”

Main Actor: “We have come to the same pond so let’s shout together: “Muhammad(PBUH) is the messenger of God! Muhammad(PBUH) is the messenger of god!”

بازی و مسابقه (بخش دوم)

مجری: توی این بخش یه حدیث خیلی زیبا از امام هادی (علیه السلام) داریم که می فرمایند: به درستی که شيعيان چهار عيد دارند : فطر ، قربان ، غدير و جمعه .

The Game and Contest (Part 2)

Main actor: There is a very beautiful quotation from Imam Hadi (PBUH) which says: “Truly the Shiates have for holidays: “The Eid of Fitr, The Eid of Qurban, The Eid of Qadir, and Friday”

 توضیح بازی: ماهی های رنگارنگی ساختیم دو ماهی سبز که هر کدام در  بین ماهی های  هر دو گروه که هر گروه بایک رنگ خاص مشخص می شود مثلاً  بقیه ی ماهی های یک گروه نارنجی و گروه دیگر قرمزمی باشد که سر هر کدومشون رو گیره های کاغذی فلزی وصل کردیم چند تا قلاب آهن ربایی هم ساختیم که بچه ها بتونن باهاش ماهی هایی رو بگیرن برای بچه ها توضیح داده می شه که ماهی سبز معادل غدیرهست  و باید اون رو بگیرن.

بچه ها به دو گروه دختر و پسر تقسیم می شن که از هر گروه  یه نفر انتخاب می شن  و به هر نفر یه قلاب  می دیم و اون ها رو تشویق به گرفتن ماهی می کنیم هر گروهی ماهی سبز رو گرفت برنده است.

تشویق: بازیه ماهی گیری     ببین داره چه کیفی      ماهی سبز قشنگه    گیرنده اش هم زرنگه

Description: We have provided some colored fishes. Two green fishes among the fishes of every team and the fishes of every team are colored differently. For example the rest of the fishes of orange for one team and red for the other and a paper clip is attached to all fishes and there are some magnetic fishing pole by which the children try to catch the fishes. The children are told that the green fishes are the fishes of Qadir and they should try to catch them.

The children are divided to two different teams comprised of boys and girls only. One child will be chosen from each group and takes a fishing pole and we persuade them to catch the fishes. The team which catch the green one is the winner.

میان برنامه (بخش دوم)

از بچه ها می خواهیم که همگی سر جایشان بایستند، بالا و پایین بپرند و شعر زیر را با مجریان تکرار کنند تا بچه هایی که برای اجرای مسابقه آمدند همه سر جای خود قرار بگیرند و مجلس دوباره به نظم و سکوت برسد.

با آهنگ خوشحال و شاد و خندانم

خوشحال و شاد و خندانم     قدر مولا رو می دانم  (2)

خنده کنم من دست بزنم من یا علی گویم شادانم (2)

بخش سوم

مجری : خب لاک لاکی بقیه ی قصه رو بگو

لاک پشت:

به روی یک بلندی،  پیامبر ما ایستاد،  شروع کرد به صحبت،  برای اون حاجی ها.

همه گی خوب گوش کردن،  به حرف های پیامبر ،پیامبر مون چی گفت، خوب یادمه غنچه ها

اول گفت حمد خدا،  گواهی داد به الله، به بندگی خدا.

گفت اگه روزی رفتم، از بینتون حاجی ها، باید که خوب گوش بدیم به حرف یک ولی ما.

مجری : پرسیدن اون حاجی ها: کیه اون ولی ما؟ کیه اون ولی ما؟

 لاک پشت: پیامبرم صدا زد،  گفت علی جون زود بیا،  دست علی رو گرفت،  بردش بالا بچه ها.

Part 3

Main Actor: “Well, my dear turtle! Tell us the rest of the tale!”

Turtle: “On the top of a raised position, our dear Prophet (PBUH) stood, and started to speak, for all the pilgrims.

Everyone was listening, to the words of the Prophet (PBUH), what did our prophet say? I remember it transparently,

First he thanked the god, then he witnessed his existence, and called himself is his servant.

“If I left you one day”, he said, “You should listen to your only warden”

Main Actor: The Hajjis asked him: “Who is our warden? Who is our warden?”

Turtle: The Prophet (PBUH) called Ali, “Come here my dear Ali”, then raised his hand to show him to all people”

بازی و مسابقه (بخش سوم)

کی گفت؟ چی گفت؟ به کی؟ کجا گفت؟     کی گفت؟ چی گفت؟ کِی و کجا گفت؟

شعر زیر برای بچه ها خونده می شه یا سرودش پخش می شه و اونوقت بچه ها باید خوب به شعر گوش کنن و اونوقت به سؤالات کی گفت؟ چی گفت؟به کی؟ کجا گفت؟کی گفت؟ چی گفت؟کِی و کجا گفت؟جواب بدن.برای هر سؤال یه نفررا انتخاب می کنیم وسؤال رو ازش می پرسیم.

چی گفت، چی گفت پیامبر

چی گفت به هر رهگذر

چی گفت به هر همسفر

چی گفت به هر مرد و زن

عید غدیر پیامبر گفتا به هر رهگذر

هر پسر و هر پدر هر دخترو هر مادر

هر حاجی و همسفر

علی که بهترینه، امام اولینه

اگه منو دوست دارین دل به علی بسپارین(2)

با هرکه دشمنِ اوست قهر کنید چه نیکوست

هرکی که دوستِ اونه تو هم باهاش بشو دوست

اگه منو دوست دارین دل به علی بسپارین(2)

میان برنامه (بخش سوم)

شعر زیر توسط مجریان هم خوانی می شود تا بچه هایی که برای اجرای مسابقه آمدند همه سر جای خود قرار بگیرند و مجلس دوباره به نظم و سکوت برسد.

با آهنگ علی کوچولو

ستاره بارون  شده آسمون گلهای خندون میون گلدون

می گه فرشته   هر کس علی رو  دوست داشته باشه جاش تو بهشته

امشب تو هر خونه بچه شیعه چه خندونه آخه اون خوب می دونه

عید ما شیعیونه با فرشته می خونه

بعد از پیغمبر خدا  شده علی امام ما  لا لا لا

بخش چهارم

لاک پشت داره می ره که توی برکه آب تنی کنه که مجری جلوش رو می گیره و بهش می گه کجا لاک لاکی قصه که هنوز تموم نشده بیا

لاک پشت: وقت آب تنیم شده دارم می رم توی برکه آب تنی کنم

مجری: نه نه بیا  اول بقیه ی قصه رو بگو و باز دوباره با بچه ها می خونه و بچه ها دست می زنن لاک لاکی بگو قصه بگو

لاک پشت: تا کجا تعریف کردم؟

مجری: تا اونجایی که پیامبر دست امام علی(علیه السلام) رو برد بالا

لاک پشت : آهان آهان بعدش پیغمبر گفت بعد من،  علی هست ولی و مولایتان.

بعد همه ی حاجی ها ،فریاد زدن یکصدا:

علی ولی الله علی ولی الله.

مجری : ما هم بگیم حاجی ها همه گی مون یکصدا:

علی ولی الله علی ولی الله.

بعدش همه حاجی ها، با علی بیعت کردن.

برای هرکسی که اونجا نبود،  قصه رو تعریف کردن.

 مجری و لاک پشت با هم : حالا همه یکصدا بگیم با هم بچه ها:

مبارکه مبارک علی بر تو ولایت(3).

Part 4

The turtle is going to swim in the water, when the main actor stops him and tells him: “Where are you going? The story is not finished yet. “

Turtle: “It is my swimming time, I am going to swim in the pond”

Main Actor: No! No! Finish the story, first and the children shout together again: “Dear turtle! Tell us a tale! Dear turtle! Tell us a tale!”

Turtle: OK! Where were we?

Main Actor: Until the Prophet (PBUH) raised the hand of Imam Ali (PBUH).

Turtle: “I remembered! Then the Prophet said: “After me, Ali is you warden”

Then all Hajjis shouted together: “Ali is the deputy of God! Ali is the deputy of God!”

Main Actor: Let’s we shout together, too: “Ali is the deputy of God! Ali is the deputy of God!”

Then all Hajjis swore fealty to Ali (PBUH) and told this tale to anyone who didn’t hear it.

بازی و مسابقه (بخش چهارم)

بازی تاپ تاپ دین : توی این بازی شعر زیر  با حالت سؤالی برای بچه ها خونده می شه و بچه ها باید جواب سؤالمون رو بدن. بچه ها مشت های خود را گره کنند و به بالا بپرند و جواب بدهند.

تاپ تاپ دین      رهبر زمین      امام و وصی    هم جانشین    یار پیامبر  هم برادر    هم پسر عمو

شیعه تو بگو      برا ولایت     روی زمین دست کی بالا     امام علی (علیه السلام) (2)

سپس سه مولودی زیر برای بچه ها توسط مجریان خوانده می شود

                                                                مولودی عید غدیر

چه بی نظیره، عید غدیره

بر همه مسلمین آقا علی امیره(2)

تو آسمون ستاره ها می درخشند

روی زمین فوارها می درخشند

ببین که بین زمین و آسمونا

بال و پر فرشته ها می درخشند

چه بی نظیره، عید غدیره

بر همه مسلمین آقا علی امیره(2)

لحظه به لحظه زندگانیه نبی

پر شده از معرفیه یک ولی

این رو می گفت به هرکی مولایش منم

امام و صاحب اختیار او علی

چه بی نظیره، عید غدیره

بر همه مسلمین آقا علی امیره(2)

می گفت رو منبر آقامون رسول ا...

اگه می خوای که بعدِ من نشی گمراه

این رو بدونین که خدا گفته به من

أشهدُ أنَّ علیاً ولی ا...

چه بی نظیره، عید غدیره

بر همه مسلمین آقا علی امیره(2)

مولودی اما هادی (علیه السلام)

به به که باز دوباره زمین شده پر از نور          امام جواد پدر شده بگیریم جشن و سرور

عید آمد و عید آمد       امام هادی(ع) آمد      برشیعیان مبارک   ولادتش مبارک

تو دل های شیعیان چه جشن باشکوهی است   راهنمای شیعیان آخه امام هادی است

عید آمد و عید آمد       امام هادی (ع)آمد      برشیعیان مبارک   ولادتش مبارک

گذشت و مهربونی، همدلی، خوش زبونی، دوستی و شادمانی    راه امام هادی

عید آمد و عید آمد       امام هادی(ع) آمد      برشیعیان مبارک   ولادتش مبارک

مولودی درباره حضرت علی(علیه السلام)

مثل گل ها زیبایی  علی جان

امام خوبه  مایی      علی جان

تو قلب بچه هایی     علی جان

امام شیعه هایی    علی جان

نام زیبای تو را دارم دوست

من بچه های تو را دارم دوست

پنجره رو واکنید      خورشید ُ پیدا کنید

آب بپاشید تو ایوون    گل بکارید تو گلدون

عید اومده بچه ها باشه مبارکه شما

مبارک مبارک عید غدیر مبارک

سرودی که لحظه خروج بچه ها از سالن پخش می شود.

علی علی  یا علی  یا علی

عید غدیره ستاره بارونه زمین

هر جا که هستیم همه یه یا علی بگیم

حیدر امیره علی امیرالمؤمنین(2)

علی علی  یا علی  یا علی

دوباره ابر شادی میباره

تو دلها عشق حیدر میکاره

فرشته میاد از بهشت و باز

رو لبهاش نغمه ی علی داره

تکرار عید غدیره ستاره بارونه زمین

هر جا که هستیم همه یه یا علی بگیم

حیدر امیره علی امیرالمؤمنین(2)

علی علی  یا علی  یا علی

رسیده روز عید سیدا

میگیریم همه عیدی از خدا

میخونیم همگی با یک نوا

الهی نشیم از علی جدا

عید غدیره ستاره بارونه زمین

هر جا که هستیم همه یه یا علی بگیم

حیدر امیره علی امیرالمؤمنین(2)

علی علی  یا علی  یا علی

دلامون گره خورده با علی

دوباره پر کشیده تا علی

تا آخر همه جا و هر زمان

لبامون داره ذکر یا علی

عید غدیره ستاره بارونه زمین

هر جا که هستیم همه یه یا علی بگیم

حیدر امیره علی امیرالمؤمنین(2)

علی علی  یا علی  یا علی

به نامش دنیامون چراغونه

به یادش آسمون غزلخونه

کلامش میدرخشه مثل ماه

تو دلها تا همیشه میمونه

عید غدیره ستاره بارونه زمین

هر جا که هستیم همه یه یا علی بگیم

حیدر امیره علی امیرالمؤمنین(2)

علی علی  یا علی  یا علی یا علی

عید غدیر 1393شمسی مصادف با 1435 قمری

MarthaNourani

SajedeTalebi

www.safinehbonyad.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد