مهمون کوچولوی خدا 75 (شعر کودکانه)
یه خبرغنچه ای
شیطنت بچه ای
بچه ای با یه بغچه
پر از نقل و کلوچه
دوید به سوی کوچه
روزه نبود اون بچه
میون دید مردم
همش می خورد کلوچه
پدربزرگ پیرش
از اون دوردورا دیدش
اومد کنار بچه
با لبخند و گلایه
گفت که عزیز بابا
نخور غذا بی هوا
باید که خود دار باشی
یه جایی قایم بشی
آروم و یواشکی
اونوقت غذا بخوری
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی