سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

قاصدک خوش خبر ، اومد ربیع الاول ۲7(ترجمه جشن عسلانه(2) به زبان انگلیسی( نمایش خلاق خونه ی کی از همه محکم تره!))

1402/7/7 7:00
نویسنده : یکی از ما
2,072 بازدید
اشتراک گذاری

«بسم الله الرحمن الرحیم»

به مناسبت میلاد پیامبر عزیزمون و امام جعفر صادق (علیه السلام) یه جشن داشتیم برای بچه های به نام عسلانه توی جشن عسلانه، قرار شد بچه ها، نمایش خلاق"خونه ی کی از همه محکم تره؟" رو بازی کنند.

لبخندبچه ها از این که خودشون می توانستند نقش آفرینی کنند،بسیار خوشحال بودند و کاملا همکاری می کردند.

فرشتهاین نمایش بر اساس ایه ی40 سوره توبه که به داستان پناه بردن پیامبر به داخل غار اشاره می کنه،نوشته شده است.

In the name of God, The Compassionate, The Merciful

On the occasion of birthday of our great Prophet (PBUH) and Imam Sadiq (PBUH), we intended to hold a ceremony for the kids, named Honey Day. During the ceremony the kids had to play a creative show in the name of “Whose house is the most firm?”

The kids were highly excited since they could play the show themselves and they were very cooperative. Wow! They had so much fun.

The show was composed based on verse No. 40 of To’ba Surate of Holy Quran, which narrates the story of the Prophet (PBUH), refuging inside a cave.

لبخندشخصیت ها:لاک پشت(که خود مجری اجرا می کنه چون شخصیت منفی داره)،کبوتر،عنکبوت،بابا زنبوری

Characters:

Turtle (played by the main actor, since he/she has a negative character), Pigeon, Spider, Uncle Bee.

لبخندمجری: یکی بود،یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود،روزی روزگاری یه لاک پشت کوچولویی بود که یه وقت هایی کارهای خوبی،متاسفانه نمی کرد،مثلا یه روز که رفته بود به گردش،سر راهش خونه ی عنکبوت کوچولو رو دید و با دستاش اون رو خراب کرد.

Main Actor: Once upon a time there was a little turtle, who sometimes used to perform actions, which …, well …, unfortunately weren’t right actually. For instance, one day when he had gone for a walk, saw the house of a little spider and destroyed it.

چشمک کبوتر که داشت ماجرا رو می دید بال زد و اومد کنار لاک پشت و گفت:"خیلی کارت بد بود،نباید خونه ی عنکبوت کوچولو رو خراب می کردی؟

The Pigeon, who was watching the event, flied right next to Turtle and told him: “You did a very wrong .”action; You shouldn’t have destroyed the house of little Spider

لبخندلاک پشت گفت:"خونه،کدوم خونه؟ خونه باید محکم باشه،مثل خونه من."

The Turtle said: “House? Which House? A house should be firm, like my house.”

لبخندکبوتر گفت:" مگه تو خونه داری؟"

?”The Pigeon said: “You don’t have a house, do you

چشمک لاک پشت:"بله که دارم (وبه لاکش اشاره کرد و گفت:)ایناهاش،هم محکه هم همیشه همراه منه.

Turtle said: “Of course I do. (and pointed to his shell and said:) Here it is! It is firm and it is always with me.”

لبخندمجری:در همین لحظه ،عنکبوت کوچولو از راه میرسه و با دیدن خونه ی خراب شده بسیار ناراحت می شود و شروع به گریه می کنه.

Main actor: “At the same time, the little Spider appears and when he notices his ruined house, got depressed and began to cry.

سوال عنکبوت:(در حالی که گریه می کنه می گوید:)کی خونه ی منو خراب کرده؟؟ لبخندکبوتر پیش عنکبوت می رود و به او دلداری می دهد و می گوید: اشکال نداره عنکبوت کوچولو،کار این لاک پشت مغروره،می رویم پیش بابا زنبوری و می گیم که خونه ات رو خراب کرده" 

Spider (While crying): Who has destroyed my house? The Pigeon came next to him and tried to appease him and said: “Don’t worry little Spider! It was the doing of this arrogant Turtle. Let’s meet Uncle Bee and tell him who destroyed your house.”

لبخندمجری: کبوتر و عنکبوت می روند پیش بابا زنبوری و سلام می دهند و ماجرا رو تعریف می کنند،لاک پشت هم یواشکی به دنبال اون ها راه می افتد.

Main actor: The Pigeon and the Spider went to Uncle Bee and greeted him and told him the story. The turtle chased them quietly.

سوال بابا زنبوری سوال می کند:"خدا ما حیوونا رو برای چی آفریده؟"

?”Uncle Bee asked them: “Why do you think the god created the animals

لبخندعنکبوت جواب می دهد:"برای این که غذاهاهای خوشمزه بخوریم."

” The Spider responded: “To eat delicious foods

لبخندکبوتر می گوید:"برای این که جوجه های خوشگل بیاریم"

.” The Pigeon said: “To have beautiful chickens

  فرشتهبابا زنبوری ادامه می دهد:"شاید همه ی این چیزهایی که گفتید درست باشه ولی،خدا تو قرآن می فرماید ما حیوانات برای کمک به انسان ها آفریده شده ایم"  بابا زنبوری در ادامه می گوید:"حالا بگید بهترین انسان کیه؟"

Uncle Bee continued: “All of it may be true, but the God told in Quran that, we, animals, are created to ?”help mankind. Now tell me! Who is the best man in the world

تشویق همه:"پیامبر،حضرت محمد(ص)  

All: “Our dear Prophet! The Prophet Muhammad (PBUH)!”

تشویقبابا زنبوری: احسنت،آفرین،پیامبر و 12 امام بعد ایشون و حضرت زهرا(س) که بهشون 14 معصوم می گویند بهترین انسان ها هستند که برای روشن کردن مسیر زندگی ادم ها به فرمان خدا تمام تلاششون رو کردند.

Uncle Bee: “Bravo! The Prophet and 12 Imams after him and Lady Zahra (PBUT) are the best humans, who did their best to shed light on the path of mankind, by God’s Order.”

سوالکبوتر کوچولو به ستاره هایی که به دیوار نصب هستند اشاره می کنه و می گوید:"اسم 14معصوم همین هایی هست که روی ستاره های زیبا نوشته شده؟ فرشتهبابا زنبوری می گوید:"بله،بله کبوتر جون و شروع به نام بردن اسم 14 معصوم می کنه و بعد می گوید و اما قصه مون: یه روز که آدم بدا می خواستند پیامبر عزیزمون رو اذیت کنند خدا به پیامبر فرمان دادند: از مکه بروند،بین راه پیامبر داخل غاری رفتند،آدم بداها هم ،از روی رد پا تا دم غار اومدند ولی به فرمان خدا ،یه کبوتری مثل همین کبوتر ناز خودمون(کبوتر ذوق می کنه و می گوید : من رو می گه،من رو می گهقلب) یه تخم دم در غار گذاشت و یه عنکبوتی مثل همین عنکبوت کوچولو یه تاری دم در غار تنید(عنکبوت ذوق و خوشحالی می کندقلب) ادم بدا گفتند امکان نداره پیامبر داخل غار باشه چون وگرنه تار عنکبوت خراب میشد و تخم کبوتر می شکست و اون ادم بدا مسیرشون رو عوض کردند و پیامبر رو پیدا نکردند.

The little Pigeon pointed the stars fixed on the wall and said: “’Are the name of 14 Infallibles those names written on those beautiful stars?” Uncle Bee said: “Yes! Yes! Dear Pigeon!” and began to tell their names. Then said: “Now, let’s go back to our story. One day bad people tried to harm our dear Prophet (PBUH). The God ordered the Prophet (PBUH) to leave the city of Mecca. On the way, the Prophet (PBUH) entered a cave. Bad people traced him to the entrance of the cave, but the God ordered a pigeon like our little Pigeon to lay egg on the entrance of the cave, (The pigeon got excited and said: “He is talking about me! He is talking about me!”) and a spider like our little Spider spun a web on the entrance. (This time the Spider got excited) Bad people told each other, it impossible if the Prophet (PBUH) would be inside the cave, or else the spider web would have been destroyed and the pigeon egg would have been broken. So bad people changed their path and never find the Prophet (PBUH).

لبخندمجری:بله بچه ها،مهم اینه که حرف خدای مهربون رو گوش کنیم،عنکبوت و کبوتر به فرمان خدا سرباز خداوند شدند و مایه نجات جون پیامبر شدند:

آفرین به عنکبوت،آفرین به کبوتر

شدند وسیله های نجات جون پیامبر

لبخندلاک پشت از لای بوته ها بیرون میاد و از عنکبوت و کبوتر عذر خواهی می کنه و قول می دهد از این کارهای اشتباه دیگه انجام نده.

کبوتر می گه:"قول می دهی دیگه از این کارها نکنی و به همه احترام بگذاری؟" لبخندلاک پشت:"بله بله قول می دهم"   

Main actor: Yes dear kids! The important thing to do is to listen to the words of dear God. The spider and the Pigeon were god’s agents to save the life of the Prophet (PBUH):

Hurrah for the Spider and Bravo to the Pigeon!

Since they were means for the rescue of the Prophet (PBUH).

The turtle got out of the bushes and apologized to the Spider and Pigeon and promised not to do the same mistake again.

The Pigeon said: “Do you promise not to do the same mistake ever and respect everyone?” The Turtle said: “Yes! Yes! I promise.”

 

 مجری: مرثا نورانی

حقوق معنوی این نمایش متعلق به بنیاد سفینه می باشد.

مکان اجرا: خانه کودکی  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد