چگونه به پرسش کودکان درباره خدا پاسخ دهيم؟
اعتقاد به خدا در نهاد فطري همه افراد بشر وجود دارد، اما در مورد کودکان لازم است که حضور خدا در زندگي آنان را پر رنگتر کنيم.
شناخت خداوند يک سير و يک مسير است که در هر فردي در طول زندگياش با آن دست و پنجه نرم ميکند و در اين مسير دچار تغيير و تکامل ميشود.
اعتقاد به خدا در نهاد فطري ما وجود دارد اما بايد توجه داشته باشيم که نبايد با پاسخهايمان ،سطح کنجکاوي فرزندانمان را بالا ببريم. مثلا ممکن است سوالاتي درباره اينکه خدا چه رنگي است؟ خدا کجا زندگي ميکند؟ خدا از کجا آمده و چکار ميکند؟ از سوي کودکان مواجه شويم ولي نبايد طوري به اين سوالات پاسخ دهيم که از حد توان فکري کودکانمان فراتر باشد.
به هيچ وجه نبايد با پاسخهايمان کنجکاوي بچهها را تحريک کنيم، چرا که عموما کنجکاوي بچهها از توان فکري و سن آنها بالاتر است.
لازم است برخي از پرسشهاي بچهها را با دقت به آينده موکول کنيم. خيلي از سوالات بچهها بر اساس شنيدههاي آنها از محيط مطرح ميشود و اصلا سوال خود بچهها نيست.
در اين موارد هم بايد اجازه بدهيم سن بچهها بالاتر برود و بعد به آنها پاسخ دهيم. لازم نيست در لحظه به همه سوالات بچهها جواب بدهيم.
جست و جوي خدا در همه مراحل زندگي هر فردي وجود دارد و تا آخر عمر با ما همراه است ؛فسلفه خلقت همين جست و جو است. جست و جوي خدا، بشر بايد به خداشناسي برسد و خدا شناسي علت خلقت ماست.
پيش از جواب دادن به حرفهايي که قرار است بزنيم، فکر کنيم. پاسخ به بچهها نبايد في البداهه و بدون برنامهريزي باشد، چرا که اين پاسخها عوارض و کنجکاويهاي ديگري را در پي خواهند داشت که ممکن است در آينده مشکل ساز شوند.
در زمان مناسب با بچهها صحبت کنيد؛ صحبت کردن درباره خداوند با بچهها بايد در زمانهاي مناسب انجام شود. هنگام بازي، هنگام تماشاي تلويزيون، هنگام استراحت و ... زمان مناسبي براي اين کار نيست.
سطح و توان فکري بچهها را در نظر بگيريم؛ بايد دايره لغات فرزندان را بشناسيم. بدانيم درباره چه موضوعي صحبت ميکنند و منظورشان چيست. در پاسخ به بچهها هم بايد به اين موارد توجه کنيم.
در جواب دادن به بچهها نبايد پرگويي کنيم زيرا پر حرفي بچهها را خسته ميکند و باعث ميشود در دفعات بعدي ديگر براي پرسشهايشان به سراغ ما نيايند. بايد تشنگي او را نسبت به سوال کردن حفظ کنيم.
بايد ريشه سوالهاي کودکان را پيدا کنيم، توجه کنيم که آيا اين پرسشها از نيازهاي واقعي فرزندانمان سرچشمه گرفته است و يا دليل و ريشه ديگري دارد. مثلا ممکن است سوال کردن درباره خدا براي جلب توجه باشد. گاهي ممکن است به خاطر نياز به آرامش به سمت خدا روي آورده باشند و سوال بپرسند. مثلا احساس کنند که امنيتشان به خطر افتاده باشد. بايد بدانيم از چه چيزي نگران هستند؟ براي چه ميترسند و چه مشکلي پيدا کردهاند. گاهي هم ممکن است به دنبال يک تکيهگاه باشند، ميخواهند بدانند که تکيه گاه قوي و بزرگ کيست؟ چيست؟
تصور کودک از خدا متاثر از تصويري است که از پدر و مادرش دارد. رابطه بين پدر و مادر و رابطه خانواده در اين زمينه مهم است. هر تصويري که کودک از پدر و مادر پيدا کند تا شش سالگي تثبيت ميشود. بايد به خاطر داشته باشيد که نقش پدر و مادر درباره خداشناسي کودک بسيار تاثيرگذار و مهم است.
منبع:خبرگزاری ایسنا،دکتر ناظمزاده،تهیه و تنظیم:مرثا نورانی