سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

غدیرانه 1 (نمایشنامه:عید غدیر خم)

1402/4/10 7:00
نویسنده : یکی از ما
8,590 بازدید
اشتراک گذاری

نمایشنامه 

«قطار خوشبختی»

پلان اول:

قطار در حال حرکت است که ناگهان متوقف می شود. مسافران همگی از این توقف متعجب اند و همهمه ای فضا را اشغال می کند.

مرد مسافر:یعنی چی شده؟چه اتفاقی افتاده ؟

دختر بچه مسافر: یعنی دیگه  به مشهد نمی رسیم؟

خانم مسافر: آخه این دیگه چه وضعیتیه!!

علی کوچولو: یعنی قطار پنچر شده!!

بابای علی: (در حالی که خنده بر لب دارد.) می گوید: پسر جان، قطار که پنچر نمی شه!!

پلان دوم:

مادر در گوشه ای از اتاق  مشغول بستن ساک است. علی و خواهرش (زهرا) در گوشه ای دیگر  با لگو هایشان مشغول بازی هستند و از این که قرار است به مشهد بروند خیلی خوشحالند.

زهرا: من که عاشق حرم امام رضام ، ان قده دلم می خواد به کبوتراش دونه بدم!

علی:خوب منم همین طور، اما خدا و کیلی مزه غذای حضرتی یه چیز دیگس.

زهرا: ای شیکمو! تو هم که همش به فکر خوردنی!!

علی در حالی که سرش را پایین انداخته می گوید: ما اینیم دیگه !! و هر دو می خندند.

مادر با مهربانی بچه ها را صدا می کند  و می  گوید: بچه ها وسایلتون رو که می خواید بیارید رو آماده کردید؟

بچه ها با دست پاچگی: نه مامانی، ولی همین الان انجام میدیم.

پلان سوم :

همان قطار متوقف، نشان داده می شود  در حالی که علی و پدرش در راهروی قطار  ایستاده اند و در حال سر گوش آب دادن هستند.

علی: بابایی، اگر قطار پنچر نشده ، آخه پس چی شده؟

بابای علی:بهتره بریم جلوتر و ببینیم اوضاع  از چه قراره!

بابای علی در حالی که دستش را بالای پیشانی اش گرفته است و روی پنجه هایش ایستاده می گوید:ظاهراَ حال راننده ی قطار بهم خورده!

علی: یعنی چی؟ یعنی مشهد بی مشهد؟ یعنی بازی تو حیاط حرم پر!! یعنی هممون باید  وسط بیا بون بمونیمو بعد هم معلوم نیس چه بلایی سرمون میاد!

بابای علی: علی آقا، چرا ان قده شلوغش می کنی ، لابد بعد هم کرکسا میانو باقی مونده ی ما رو می خورن!!

علی: إ ... شما از کجا می دونستین!!

بابای علی: نه پسرم، هر قطاری ، جانشین راننده ی قطار داره، تا چند دقیقه دیگه هم قطار حرکت می کنه.

علی: آخ جون، جونمی جون، برم به زهرا بگم.

بابای علی: صبرکن پسرم، حالا من یه سئوال از تو دارم، قطار خوشبختی و سعادت که راننده ی آن پیامبر اسلام بوده ، پیامبر بعد از خودشون اون رو همین جوری رها کردند و رفتند؟؟

علی: نه، امکان نداره! وقتی حتی واسه قطار معمولی جانشین راننده هست مگه می شه واسه ی قطار خوشبختی که پیامبرم اون قده واسش زحمت کشیدند جانشینی نباشه ،پیامبر دانای ما حتماَ یه فکری کردن.

بابای علی: آفرین به تو پسر باهوش، بله فکری کردن، پیامبر ازطرف خدا حضرت علی (ع) رو به عنوان جانشین خودشون معرفی کردن . قطار خوشبختی رو به دست ایشون سپردن.

علی: پس حالا فهمیدم دیروز تو جشن مدرسه آقا معلممون گفت: پیامبر(ص) فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» یعنی چی؟

من می رم چیزایی که یاد گرفتمو به زهرا بگم.

بابای علی: برو پسرم برو.

پایان

باز نشر: وب سایت سفینه

مهر 92

مرثا نورانی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

یاوری
8 مهر 94 8:25
سلام عزیزم مطالب زیبا بود در آخر میخونید قبل از من کنت مولاه داستان اتفاقات غدیر را بیارید.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد