سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

مهمون کوچولوی خدا ۳4 (داستانهاي كودكانه (3) از زندگي امام حسن مجتبي علیه السلام)

دعوت كودكان روزي گروهي از كودكان مشغول بازي بودند. تا چشم آنان به امام  حسن مجتبي ( علیه السلام ) افتاد، آن حضرت را به مهماني خود دعوت نمودند. امام حسن( علیه السلام ) نيز به جمع كودكان پيوست و با آنان غذا خورد. بعد هم آن بچه ها را به خانه خود دعوت كرد و به آنان غذا و لباس نو هديه داد.با اين همه محبت، امام ( علیه السلام ) فرمود:بخشش اين بچه­ ها بيشتر از من بود.آنان هرچه داشتند به من دادند، درحالي كه من بخشي از آنچه را داشتم، به آنان دادم.  منبع:مجموعه داستان دوستان(مهدي وحيدي صدر) كار خوب روزي امام حسن ( علیه السلام ) از كوچه ­هاي مدينه مي­...
5 فروردين 1403

مهمون کوچولوی خدا ۳3 (داستانهاي كودكانه (2) از زندگي امام حسن مجتبي علیه السلام)

مسخره نكردن امام حسن ( علیه السلام ) و امام حسين( علیه السلام ) در حال بازي بودند كه پير مردي را ديدند كه مشغول وضو گرفتن بود اما وضويش اشتباه بود.آنها دست از بازي كشيدند.كنار آب رفتند بدون اينكه او را مسخره كنند و يا اشتباهش را به رويش بياورند مشغول وضو گرفتن شدند و با صداي بلند (طوري كه پير مرد بشنود)، مي­گفتند وضوي من كامل­تر است تا پيرمرد نگاه كند.بچه­ ها به پير مرد گفتند: وضوي كدام­يك از ما كامل­تر است؟ وقتي وضوي بچه­ ها كامل شد، پيرمرد گفت : عزيزان من وضوي هر دوي شما صحيح است و من اشتباه مي­ كردم. منبع:داستانهاي بهشتي(دكتر اعظم فعال) كودك خطيب ...
5 فروردين 1403

مهمون کوچولوی خدا ۳2 (داستانهاي كودكانه (1) از زندگي امام حسن مجتبي علیه السلام)

حيوان گرسنه امام حسن مجتبي( علیه السلام )در مكاني نشسته بود و غذا مي­خورد. در اين موقع،سگي جلو آمد و پيش روي حضرت ايستاد.در اين هنگام امام حسن( علیه السلام )يك لقمه غذا مي­ خورد و يك لقمه هم به سگ مي ­داد.يكي از دوستان حضرت گفت:اجازه بدهيد اين سگ را از اينجا دور كنم.امام( علیه السلام )به او فرمود:نه!هرگز اين كار را نكن!چون دوست ندارم درحالي كه غذا مي­خورم جانداري به من نگاه كند و چيزي به او ندهم.بگذار باشد،وقتي كه سير شد خودش مي­ رود. منبع:مجموعه داستان دوستان(مهدي وحيدي صدر) اول همسايه يكي از شب­هاي جمعه امام حسن ( علیه السلام ) بيدا...
5 فروردين 1403

مهمون کوچولوی خدا 31 (ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام شعر کودکانه)

پدرش بود علی (علیه السلام)           مادرش فاطمه (سلام الله علیها) بود مهربان مثل پدر               خیر خواه همه بود بود او در همه عمر           با بدیها در جنگ و بدش می­ آمد               از فریب و نیرنگ نگران اسلام                  نگران حق بود ...
5 فروردين 1403

مهمون کوچولوی خدا ۲9 (زندگی نامه كودكانه امام حسن مجتبي علیه السلام)

نیمه ماه بچه ها، آیا می دونید چه  امام  هایی، تولّدشون در نیمه ماه بوده است؟  ا گر نمی دونید من به شما یاد می دَم ،تا اطلاعات شما از امام های مهربونمون، بیش تر بشه. آیا یادتونه نیمه ماه شعبان که گذشت، تولد کدام  امام  بود. الآن بعضی از بچّه های داخل خونه جواب من رو درست دادند. بله !تولد  امام  زمان علیه السلام . نیمه ماه ذی الحجّه، یعنی همان ماهی که عده ای از مردم به سفر حج می روند و حاجی می شوند،  امام  هادی علیه السلام به دنیا آمدَن. امّا نیمه این ماه هم که ماه مهمانی خداست،  امام   مجتبی  علیه السلام پسر بزرگ  امام  علی علیه السلام...
5 فروردين 1403

مهمون کوچولوی خدا ٢٨ (دورهمی دخترونه ی دم افطار

به نام خدا "به نام خدا" 🦋🦋🦋🦋🦋🦋 سلام سلام گفتیم خبرهای خوب داریم!! 🎺🎺🎺🎺🎺🎺🎺 و اما خبر: "دم افطارت با ما" مامان گشنمه، دیگه نمی توانم، حوصله ام سر رفته و....😳😕😞 این جمله ها، بعد از ظهر ها نزدیک افطار براتون آشنا نیست؟؟ بنده ی خدا مادر خونه!!😖 بیا که راه حلش با ماست!👌 ما همگی(دختران روزه اولی و روزه دومی) تو خونه ی خدا جمع می شویم و با هم، بازی فکری انجام می دهیم و تو بسته بندی پک های افطار در کنار هم کمک می کنیم، این جوری زمان بهمون نمی گذره و تازه کلی هم ثواب می کنیم! 🕌🕌🕌🕌🕌🕌🕌 راستی مربی هم حضور دارند. ⏰زمان:روزهای زوج از ساعت ١۵  الی ١٧ و ٣٠ 🎊برای ثبت نام  به شماره زیر در بله...
4 فروردين 1403

مهمون کوچولوی خدا ۲7 (گزارش جشن مهمونی آسمونی همراه با ترجمه انگلیسی)بخش سوم

« جشن مهمونی آسمونی » بخش سوم عنکبوت گوشه ای از صحنه مشغول زیر و رو کردن و بالا و پایین کردن اون جعبه شکلاتی هست که ابتدای کار دستش از اون بیرون اومد. مجری می ره پیش عنکبوت و ازش می پرسه. مجری میزنه پشتش و می گه :  عنکبوت جون داری چیکار می کنی؟ عنکبوت: اِ هان، شما اینجایین؟ ببخشید اصلاً متوجه نشدم. من دارم سعی می کنم که با این جعبه یه هدیه واسه مامان عنکبوتی جونم درست کنم، که خوشحالش کنم. مجری: آفرین، خیلی فکر خوبیه، اما هدیه واسه چی؟ عنکبوت: خب آخه چند روز دیگه، عیده دیگه، می خوام عیدی بدم. مگه شما نمی دونین؟ مجری :ای وای راست می گه بچه ها...
4 فروردين 1403

مهمون کوچولوی خدا ۲6 (گزارش جشن مهمونی آسمونی همراه با ترجمه انگلیسی)بخش دوم

« جشن مهمونی آسمونی » بخش دوم: عنکبوت در وسط صحنه نشسته یه قرآن روی سرش و یه کاغذ جلوش گذاشته، و داره اسم حیوانات قرآنی رو با خودش تکرار می کنه. مجری با تعجب به عنکبوت نگاه می کنه. قرآن رو روی قلبش می ذاره، روی چشمش می ذاره. مجری: من خیلی وقته که دارم به تو نگاه می کنم بفهمم داری چیکار می کنی؟ اما متأسفانه متوجه نشدم داری چیکار می کنی؟ عنکبوت: هیچی، دارم سعی می کنم با قرآن مأنوس شم. آخه دیدم که یه شب هایی آدم ها قرآن رو روی سرشون می ذارن. گفتم احتمالاً اون ها دارن سعی می کنن مأنوس شن. بعدشم تازه کلی با خودم فکر کردم که چطوری باید با قرآن مأنوس شم. مثلاً باید چیکار کنم ک...
4 فروردين 1403

وفات حضرت خدیجه(س) تسلیت باد.

مادربزرگ دوباره امشب یه قصه داره از حضرت خدیجه(س) حرفای تازه داره میگه: گلم خدیجه(س) بانویی رستگاره همسر پیغمبره کنار ماه، ستاره مادر حضرت یاس تو دامنش بهاره گفته رسول جانها خدیجه جان نثاره برام تا غار حرا آب و غذا میاره تمام اموالشو برا خدا میذاره هیچ کسی توی قلبم جای اونو نداره یه عده نامسلمون بی ادب و بی چاره اذیتش می کردن  تا بگه دین نداره یا مثل آدم بَدا  از دین حق بیزاره اما خبر نداشتن  مادر ما بیداره با صبرو رنج بسیار حافظ دین یاره بعد هزار سال هنوز  چراغ راه تاره مثل یه ابر  رحمت  لطفش به ما می باره شاعر #سعید_وحیدی ...
2 فروردين 1403
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد