سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

قاصدک خوش خبر ، اومد ربیع الاول ۳۸ (گزارش جشن میلاد آفتاب)

جشن"میلاد آفتاب" مخصوص بچه های چهارم تا ششم بود. این جشن،با همکاری دو تا مجری، متن ها خوانده میشد و انتهای هر بخش یه بازی انجام داده می شود. مجری اول: با بچه ها سلام میکنه و حالشون رو میپرسه و بچه ها با انرژی تموم جواب میدند. مجری دوم : به نام خدای جهان آفرین مجری اول:خدای زمان و خدای زمین بچه ها سلام مجری اول:خجسته میلاد پیامبر عزیزمون حضرت محمد(ص) پیامبر صلح و دوستی و ولادت امام جعفر صادق رو به همتون تبریک میگم. مجری دوم: و آغاز ولایت حضرت مهدی (عج) رو بهتون تبریک میگم انشالله هممون ازیاوران خوب امام زمانمون باشیم. مجری اول: سالها بود که زمین در حسرت باران ح...
10 مهر 1402

قاصدک خوش خبر،اومد ربیع الاول ۳6 (شروع جذاب برنامه جشن ميلاد حضرت رسول (ص)و امام صادق( ع)

  1_قرآن  نمايشي: چراغ ها خاموش است و صحنه تاريک است. دو بچه به صورت نمادين خوابيده اند ، نورکمي به فضا اضافه ميشود و همزمان صلوات پخش مي شود .دو بچه  بيدار شده و چشم هاي خود را مالش مي دهند و به آسمان    نگاه   مي کنند. کودک اول: داداشي چي    شده؟ چه خبره؟ اين  صداها از کجاست؟ کودک دوم : نمي دونم ، يعني   امشب چه  اتفاقي مي  خواد بيفته؟ صداي گريه  کودک پخش   مي شود و چراغ ها روشن  مي شود . کودک اول : (ايستاده است)  واي يه  بچه  به  دنيا  اومده! کودک دوم : خواهر جون ، همه  به&nb...
10 مهر 1402

قاصدک خوش خبر، اومد ربیع الأول ۳۵ (گزارش جشن تولد نوربخش سوم)

بخش سوم مجری: به دنبال ستاره ها می گردد و از بچه ها می پرسد بچه ها ستاره ها را ندیدید؟ این زنبور عسلی اومد من به کلی فراموش کردم که می خواستم این جا رو تزیین کنم. ای بابا هرچی می گردم پیداشون نمی کنم. وقتی مجری با بچه ها حرف می زند زنبور عسلی در حال آویزان کردن ستاره ها به پرده ی سن است. مجری عقب عقب به سمت زنبور عسلی می رود و به او برخورد می کند. مجری با حالت ترس می گه: ای بابا زنبور عسلی تویی؟ ترسیدم. اِ ستاره ها هم که اینجان. اینا دست تو چیکار می کنن. چقدر وقته دارم دنبالشون می گردم. زنبور عسلی: خب شما گفتین فکر کنم، من هم خوب فکر کردم و فهمیدم که باید بیارمشون...
9 مهر 1402

قاصدک خوش خبر، اومد ربیع الأول ۳۴ (گزارش جشن تولد نوربخش دوم)

بخش دوم زنبور عسلی: در حال راه رفتن و سر راهش به هرچیزی که می رسه سلام می کنه و هی به بالا و اطراف خودش نگاه می کنه. مورچه جون سلام. گل ها سلام. آسمون سلام. به مجری می رسه. اِ شما اینجایین؟ سلام. مجری: با تعجب سلام. داری چیکار می کنی؟ زنبور عسلی: سلام. دارم به همه سلام می کنم، اما چیزی اطرافم نمی بینم. شما چیزی اطراف من می بینی؟ مجری: نه!! چی باید ببینم مثلاً؟ زنبور عسلی: نور دیگه، نور. دارم سلام می کنم که نور جمع کنم دیگه. مجری می خنده و می گه : آهان، حالا متوجه شدم قضیه چیه.ای بابا ، اشتباه متوجه شدی زنبور عسلی ولی اشکال نداره، بیا بازم ...
9 مهر 1402

قاصدک خوش خبر، اومد ربیع الأول ۳۳ (گزارش جشن تولد نوربخش اول)

ورود ویژه هنگام ورود بچه ها، دو نفر دم در ایستادند و دو چراغ قوه در دست دارند که آن ها را خاموش و روشن می کنند و به حالت ریتمیک عبارت «بچه شیعه همیشه نور امید یارشه       راهنمای راهشه، همیشه همراهشه» را می خوانند بچه ها از بین دستانشان رد شوند. مجری با بچه ها سلام و احوال پرسی می کنه: «بسم الله الرحمن الرحیم»         کارهای ما شروع می شه    با نام خدا جون همیشه           به ما می ده  هرچی بخوایم&nb...
9 مهر 1402

قاصدک خوش خبر، اومد ربیع الأول ۳۲ (توضیح اجمالی جشن تولد نور)

«بسمه تعالی» جشن تولد نور، حاصل ساعت ها، فکر، مشورت و تأمل «بنیاد سفینه» است که تقدیم حضورتان می گردد: این طرح بر اساس حدیث مستند از پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» که فرمودند:(«اول ما خلق الله نوری»: اول چیزی که خداوند خلق کرد نور من (پیامبر)بود. (بحارالأنوار، ج1،ص97، باب 2)) به رشته ی تحریر در آمده، که ائمه ی معصومین«علیهم السلام» نیز در احادیث خود با این موضوع، مواردی را عنوان نمودند که این مهم، نور اهل بیت«علیهم السلام» را هم در برمی گیرد. در این طرح تلاش شده که این حقیقت بی بدیل و بسیار ارزشمند،که درک آن بر...
8 مهر 1402

قاصدک خوش خبر،اومد ربیع الاول ۳۱ (سرود پایانی نمایش خونه کی از همه محکمتره!)

عزیزان برای دیدن کلیپ مبعث حضرت رسول(ص) روی تصویر کلیک کنید. تهیه و تنظیم: سمانه پورگل افشان ...
8 مهر 1402

قاصدک خوش خبر،اومد ربیع الاول ۳۰ (گزارش از نمایش خونه کی از همه محکم تره!)

چه قدر زیبا بود وقتی بلا فاصله بعد از جشن، دختر کوچولویی را دیدم که غار زیبایی کشیده بود و با نگاه کودکانه خودش، داشت نمایش را باز آفرینی می کرد! من هر وقت به خانه کودک آفرینش سر می زنم  کلی انرژی مثبت می گیرم.روز قبل از اولین اجرای نمایش برای آماده سازی فضا به  خانه کودک آفرینش رفته بودم. دختر کوچولویی بدو بدو به سمت من آمد و سلام و احوال پرسی کرد، من هم بعد از گرم گرفتن با آن خانم کوچولو گفتم:«منو از کجا می شناسی؟» جواب داد:« خودت با دوستات اومدی اینجا و برای ما خیمه عمو عباس (ع) و  امام حسین (ع)رو درست کردین و کلی با ما بازی کردین!» در حالی که اشک گوشه چشم...
7 مهر 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد