سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

جشن تولد انقلاب(30)(چهلچراغ؛جشن چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی)

"یا حق" ✨ بچه ها در ابتدا با خرده های کاغذ، کولاژ پرچم ایران رو درست کردند. 💐 سرود جمهوری اسلامی ایران رو از درون قلب های پاک شون زمزمه کردند؛ 🌷 مامان  ها و بچه ها، با عروسک قندک ارتباط برقرار کردند و در کنار دیالوگ هایش با مجری کلی خندیدند؛ 😀 صدای خنده ی مامان ها و بچه ها رو دوست داشتم وقتی که مجری از او می پرسه:امروز چه جشنیه؟ 😁 و او در جواب می گه:جشن عروسییی؟؟؟ مجری:آخه شما عروس می بینی؟ 😜 قندک:عروس رفته گل بچینه!! مجری:اون وقت دوماد کوو؟؟ 😜 قندک:دوماد رو شهرداری گرفته، آخه عروس از گل های فضای سبز،گل چیده!! 🙂 ...
18 بهمن 1402

جشن تولد انقلاب(27)(تیراندازی)

در سالروز میلاد بانوی صبر و استقامت، کلاس "پیام شادمانی" یک ساله می شد،پس به مناسبت این میلاد بزرگ،دهه ی فجر،تولد یکی از بچه ها،یک اردو حسابی ترتیب دادیم؛ اردو در سالن تیراندازی در یک روز برفی: بچه ها تیر اندازی کردند: شعرها و سرودهای انقلابی خواندند: برای دوستشان تولد گرفتند: مولودی زیبا و کوتاهی رو در مورد "عمه سادات" تمرین و اجرا کردند: این هم متن مولودی: کلی بازی نشستنی انجام دادند: هماهنگی و اجرا: مرثا نورانی بهمن ۹۵ ...
18 بهمن 1402

جشن تولد انقلاب(19)(جشن«بهترین روز دنیا(3)»)

«به نام خدای مهربون» به نام خدای جهان آفرین     به این آفرینش هزار آفرین بخش سوم مجری: یه سؤال؟ هواپیما هم خاطره ای از اون روز داشت؟؟ مجری از قول سررسید می گه: بله یادمه هواپیما همیشه می گفت، اون روز من از بالا همه چیز رو می دیدم. همه ی خیابونا پر از آدم بود. همه ی مردم برای دیدن رهبرشون امام خمینی (قدس سره الشریف) از خونه هاشون اومده بودن بیرون، آخه قرار بود بعد از 15 سال امام و رهبر مهربونشون رو ملاقات کنن. اون ها توی تمام خیابونا گل گذاشته بودن و هر کسی هم یه شاخه گل دستش بود. مردم پر جنب و جوش بودن و هر کسی، هر کاری که می تونست، انجام می داد...
14 بهمن 1402

جشن تولد انقلاب(18)(جشن«بهترین روز دنیا(2)»)

«به نام خدای مهربون» به نام خدای جهان آفرین     به این آفرینش هزار آفرین بخش دوم مجری از قول ساعت می گه : خب حالا که ما رو بردید، توی حال و هوای اون روزها، بذارید من هم واستون خاطره های اون روزها رو تعریف کنم. مجری از قول ساعت می گه : ماجرا از وقتی شروع شد که، آدم های ظالم و خائنی مثل شاه به خودشون اجازه دادن هرجوری دلشون می خواد، با مردم کشورمون رفتار کنن و هر بلایی که می تونستن سر مردم بیارن. اون ها به  مردم زور می گفتن، خانه ها و زمین هاشون رو به زور از دستشون در می آوردن و به نام خودشون می کردن، تازه این کار...
14 بهمن 1402

جشن تولد انقلاب (17)(جشن«بهترین روز دنیا(1)»)

«به نام خدای مهربون» به نام خدای جهان آفرین     به این آفرینش هزار آفرین بخش اول مجری در حالی که، با یه سر رسید و ساعت قدیمی کلنجار می ره کلافه است می گه: ای بابا، اصلا نمی دونم چه اتفاقی واسه شما دو تا افتاده، آخه من امروز کلی کار دارم، کلی برنامه دارم که همه رو، این تو یادداشت کردم، کلی قرار دارم که باید سر ساعت به قرارهام برسم. عجیبه!!!! انگار باید بی خیال شما دو تا شم، می گرده که اطرافش یکی رو پیدا کنه که ازش تاریخ و ساعت بپرسه که بچه ها می بینه. و رو به بچه ها می گه: اِ بچه ها سلام. شما اینجایین؟ اینج...
14 بهمن 1402

جشن تولد انقلاب(14)(متن کامل جشن«زمستون هم بهاره(1)»)

«به نام خدای مهربون» سلام در این جشن، مجری با هواپیمای امام خمینی(ره) مواجه شده و از زبان او، با بیانی کودکانه وقایع و خاطرات انقلاب ، بازگو می شه. دوستانی که با کار ما آشنایی دارند می دونند که هر جشن بنیاد سفینه،دارای ورود ویژه و خاصیه تا مخاطب در بدو ورود با سئوال مواجه شده و انگیزه و رغبت او به شرکت در برنامه افزایش پیداکنه و اما ورود ویژه: تکان دادن پرچم ایران و خواندن شعر: سلام به پرچمي كه نشان ايمان ماست سبز و سفيد و قرمز پرچم ايران ماست مجری پس از: بسم الله الرحمن الرحیم کارهای ما شروع می شه ب...
13 بهمن 1402

یا علی مولا 23 (بابایی روزت مباااارک)

به نام خدا ابتدا بعد سلام و احوال پرسی برای جمع شدن دوستان که به علت بارش بارون در ترافیک گیر کرده بودند، با بچه ها بازی های حرکتی از جمله ما گلیم ما شیعه ایم بازی کردیم. بعداز بچه ها پرسیده شد که الان تو چه هفته ای هستیم و چون همشون در جریان روز پدر بودند، شعرش رو باهم خوندیم تا هم یاد بگیرن و برای پدرهاشون بخوانند و همزمان گلی رو به عنوان هدیه با کاردستی درست کردیم. بعد به رسم همیشگی برنامه هامون با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کردیم ..... شعر بسم الله و سلام..... و بعد بچه ها قرار شد پانتومیم بازی کنن و هر کاری مجری انجام میده انجام بدن.... شعر پنجره رو باز کنید...... و بعد نوبت به تولد امام جواد رسید.....
8 بهمن 1402

یا علی مولا ۲۰ (نمایش کودکانه روز پدر)

"به نام خدا" 😀 نمایشنامه ی کوتاه و بامزه در مورد روز پدر:   🦔 ​موش کوچولو حوصله اش سررفته بود و با خودش گفت: برم تو جنگل یه دوستی پیدا کنم، باهاش بازی کنم همینطور که تو جنگل داشت میرفت رسید به خرگوش کوچولو. موش گفت: می آی با من بازی کنی ؟ خرگوش کوچولو گفت: ببخشید نمی تونم باید یه سبد پر از هویج جمع کنم... موش گفت: یه سبد پر از هویج! این همه هویج می خوای چیکار؟ 🙂 خرگوش گفت: مگه خبر نداری؟ روز پدر نزدیکه می خوام این سبد پر از هویج رو به پدر مهربونم هدیه بدم ...موش سرش رو تکون و به راهش ادامه داد تا اینکه به فیل کوچولو رسید فیل کوچولو داشت چوب درخت بامبو رو جمع میکرد و یه ربان دور آنها میپیچید...م...
1 بهمن 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد