سفینه

برگزار کننده ی تخصصی جشن ها و انواع مراسمات مذهبی ویژه کودکان

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۵6 (کاردستی گل نرگس)

" به نام خدا" 😇 درست کردن و چسباندن گل های نرگس به همراه زمزمه ی دعای روح انگیز فرج: اللهم عجل لولیک الفرج: محیا سادات حسینی ۶ ساله ...
1 اسفند 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۵5 (دل نوشته)

دست از طلب ندارم تا کام من برآید    یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید   همه هست آرزویم تا ببینم از تو رویی            چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی 😇ای یوسف فاطمه ! رسیده به ما و تمام مردم دنیا دشواری و مصیبت ! ولی دست هایمان خالی است. ما آمده ایم تا پیمانه هایمان را پر کنی که خداوند صدقه دهندگان را پاداش میدهد. ای روی تو زیبایی بخشنده به زیبایی سرو از قد رعنایت آموخته رعنایی جز فکر تو خوبان را نبود سر و سودایی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی  جان بی تو به لب آمد وقت است که باز آیی سودای وصال تو،رسوای جهانم کرد مهجور ز دین و دل،...
30 بهمن 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۵4 (نمایشنامه انتظار(۲))

"به نام خدا" 👌پلان سوم نمایش انتظار: محمد بلند شده و به سمت در می رود و وسط کلاس می افتد ، صدایش بلند می شود : آی پام آی پام . بچه ها متوجه محمد شده و بر می گردند و علی به سرعت پیش محمد می نشیند. علی : چی شده محمد ؟ پات چی شده ؟ وای بریده داره خون میاد! میثم : با شیشه بریده ، خیلی زیاد بریده ؟ ببینم . علی : نه کمه ولی باید جلوی خونریزی رو بگیریم .  میثم : محمد درد داری ؟ سعید : پ نه پ داره سنگک درست میکنه ، هی تکون می خوره . محمد : فکر کنم شکسته ! نمی تونم پامو تکون بدم . علی : تکون نده ! بچه ها یه پارچه بیارید ببندم به پاش جلو خونریزی رو بگیرم ! سعید : ببخشید آقای دکتر چند متر می خواستید ؟ قواره ایه ؟ میثم...
30 بهمن 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۵3 (نمایشنامه ی انتظار(۱))

"به نام خدا" "نمایشنامه ی انتظار" 🙂 شخصیت ها:۱محمد،۲-علی،۳،میثم،۴-سعید 🙂 پلان اول: (صحنه ی اول، بچه ها در حال تزیین هستند، محمد در حال بادکنک بادکردن، میثم درحال خطاطی، علی بالای چهارپایه در حال بستن ریسه و کاغذ رنگی ، سعید وارد می شود.) سعید:می بینم که در حال لیمو شیرین بازی درآوردنید! بیایید که بوق فیل خریدم . (بچه ها نگاه کوتاهی می اندازند و مشغول کار خود می شوند، سعید با دهان پر به میثم نگاه می کند؛) 😉 سعید:بابا خوش خط! خود کشی نکن! آقای توتون چی همین جوری قبولت داره! (محمد به سمت خوراکی می آید و یه مشت پفیلا بر می دارد، سعید روی دستش می زند.) سعید:...
30 بهمن 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم 52 (جشن سلاله مهدوی)

*به نام خداوند مهربان* یه جشن نیمه شعبان عالی خدا را شکر تو مهد کودک سلاله مهدوی برگزار شد 💓 💢💢💢💢💢💢 عکس دست جمعی 😍 کیک خوشمزه نوش جان همگی 😊 به امید ظهورش 🙏 ⭐عجل علی ظهورک⭐ دکور زیبا 🌹 گل و شکلات جشن نیمه شعبان 🌹🥧🎀⭐⭐⭐⭐ 🔷بچه ها در حال یادگیری حدیث امام زمان و دعا برای ظهور 🙏🙏 🌺بچه‌ها دور هم جمع شدند یک نفر ایستاده بود و وسيله ای در دست داشت و باید همراه مربی حدیث #امام_زمان را تکرار می‌کرد و دور بقیه بچه ها میدوید و یهو وسیله در دست را می‌داد به یکی از بچه های نشسته و خودش می‌نشست بچه دیگر باید وسیله را برمی‌داشت و همون کار دوباره تکرار میشد بچه وسیله به...
30 بهمن 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۵۱ (کارگاه مهدوی)

"به نام خدا" 😇 به به، جشن نیمه ی شعبان در روز خود نیمه ی شعبان اون هم از نوع کارگاهی اش: 😇 بچه ها برگه ی زیر رو رنگ آمیزی کردند و حرف های خودشون به امام مهربونی ها رو به خاله های مربی گفتند و اون ها تو برگه هاشون یادداشت کردند: 😉 این هم، نمایشگاه کارهاشون: 😇 بچه ها پازل "بچه ها و مسجد جمکران" رو درست کردند: 😇 با القاب امام زمان(عج) و معانی اون ها با بازی "بادکنک القاب" آشنا شدند: 🙂 بچه ها کاردستی زیبا و دوست داشتنی"گل نرگس" رو درست کردند: 😉 مراحل ساخت اون رو در زیر می بینید: ابتدا یک کاغذ...
30 بهمن 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۵۰ (گزارش جشن بزرگ ترین آرزوی دنیا)

"به نام خدا" 😇 یه جشن به یادماندنی و باشکوه : 😉 بعد از بازی های تحرکی و جمع شدن جمعیت و مولودی خواندن، نمایش خلاق "بزرگ ترین آرزوی دنیا" با هنرنمایی خود بچه ها انجام شد: 🙂 و اما نمایش؛تولد نرگس کوچولو بود و نرگس کوچولو حسابی خوشحال بود. یه هدیه توجه ی گل دختر قصه ی ما رو به خودش جلب کرد وقتی هدیه رو باز کرد ناگهان یه پروانه ی زیبا از توی هدیه بیرون اومد و  بعد سلام و احوال پرسی گفت:"نرگس کوچولو تا فردا بعد از ظهر وقت داری تا بزرگ ترین آرزوی دنیا رو بکنی تا من راه برآورده شدن اون رو بهت بگم" 🤩 نرگس کوچولو خیلی خوشحال شد با خودش فکر کرد:" بزرگ ترین آرزوی دن...
30 بهمن 1402

کوچولو بیا یارآقا باشیم ۴۹ (چای-مولودی!)

"به نام خدا" 😆 با یه کار ساده، میشه اهالی خونه رو هم شاد کرد و هم همراه امام زمان(عج)؛ 😉 هر کس به کار خودش مشغول بود که پیش تک تک اعضای خانواده رفتم و رسما دعوتشون کردم برای مراسم"چای-مولودی" 😲 تعجب تو چهره ها موج می زد! 😉 یه مولودی شاد با صدای مناسب پخش شد و دور هم چایی خوردیم،به همین سادگی! مرثا نورانی فروردین۹۹ ...
30 بهمن 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سفینه می باشد