سفینه

یه عالمه بازی جذاب با محوریت میلاد امام حسن عسکری(علیه السلام) برای بچه ها در هیات انصارالعباس قرار بود بچه ها از اعداد رمز گشایی کنند تا در باز بشه: 28:سن امام حسن عسکری 8:8ربیع الثانی میلاد امام حسن عسکری 12:امام زمان فرزند امام حسن عسکری 232:سال تولد امام حسن عسکری 260: سال شهادت ا مام حسن عسکری 8:8ربیع الاول سالروز شهادت امام  10: امام هادی ،پدر امام حسن عسکری 6:تعداد سال ها ی امامت امام حسن عسکری وقتی بچه ها رمز تمامی اعداد رو متوجه شدند در جعبه باز شد و باکتابی در مورد زندگی امام حسن عسکری(ع) روبه رو شدند که بخش هایی از ا...

"به نام خدا" 😇 ابری شده آسمون داره می باره بارون روز شهادت اوست غصه داره دلامون First part In the name of God How it is cloudy and sad it is raining it is his martyr's day Our heart is broken 😇 ​بچه هایی که زودتر آمده بودند مشغول رنگ آمیزی و نقاشی شدند؛ .The kids(children) who came earlier were busy with coloring and Painting papers 😇 پس از جمع شدن بچه ها،مجری با نام و یاد خدا برنامه را با بازی چه "ذکری چه حرکتی "شروع کرد به این صورت که یک حدیث از پیامبر (صلی)و یک حدیث از امام حسن (ع) و یک حدیث از امام رضا(ع) برای بچه ها خواندیم و برای هریک از این احادیث حرکا...

این جلسه،اول بچه ها روی لوله های دستمال کاغذی،یه آدمک نقاشی کشیدند!   بعد با آدمک های ساخته ی دست خود بچه ها،نمایش کوتاهی در مورد حدیث امام جواد(ع)، اجرا کردیم.   برای بچه ها،حدیث خوانده می شد،در حالی که بچه ها آدمک های خودشون رو ،روی طناب جلو و عقب می بردند و می خندیدند.   از این خانوم کوچولو وقتی می پرسی،می روی مسجد چی کار می کنی؟ جواب می ده:«بدو بدو،ادیث»   یعنی بدو بدو و بازی می کنیم و حدیث یاد می گیریم! گاهی با سرعت حرکت می کردند و گاهی به آرامی، مثل واگن های یک قطار!   از ب...

حدیث این جلسمون در مورد نماز بود؛ با بچه ها در مورد موضوع حدیثمون گفت و گو کردیم؛ نماز حرف زدن با خدای مهربون هست و تشکری از نعمت های فراوانی که بهمون هدیه داده: بچه ها بعد از انجام بازی تیزبین(پیدا کردن تصاویر مشترک دو کارت در زمان بسیار کوتاه) با کارت های بازی،آدم هایی ساختند که در حال خواندن نماز بودند: بازی هرکی می خواد بنده بشه رو بازی کردیم؛( بچه ها بالا و پایین می پرند و مربی شعر زیر رو می خواند و بعد بچه ها باید رکنی از نماز رو که خواسته شده رو،انجام بدهند؛ مثلا: رکوع،سجده،تشهد و... هر کی می خواد بنده بشه یک گل پر خنده بشه پاک و درخشنده بشه به شکل: ...

"به نام خدا" 🤒 چه دوران خوشی بود کلاس رفتن، قبل از وضعیت و بحران کرونایی! 🙂 بچه ها در حین یادگیری حدیث زیبای امام کاظم(ع) می بایست یک رنگ خاصی رو که مربی بهشون گفته بود رو از میان توپ ها جدا کرده و در کارتون جلوی رویشون می گذاشتند: 🙂  بچه ها فرفره ی رنگی و تکان دادن اون رو دوست داشتند،هر کس زیباتر می خواند نوبت اون می شد که با فرفره بازی کنه: مربی:مرثا نورانی بهمن ۹۸  ...

پلاستیک های حبابدار که برای محافظت ظروف شکستنی هست رو با خودم سرکلاس بردم،همین جور که حدیث رو برای بچه ها می خواندم،بچه ها هم مشغول ترکاندن حباب ها بودند،با خودم می گفتم :«ای کاش ما آدم بزرگ ها هم می توانستیم حباب های تو خالی زندگی مان رو از بین ببریم و جور دیگری زندگی کنیم.»   بعد از ترکاندن حباب ها که بسیار هیجان انگیز بود به بچه ها خودکار دادم و از اون ها خواستم روی همین حباب ها نقاشی بکشند هر آن چه که دوست دارند؛ یکی از بچه ها می گفت من امام زمان(عج) رو کشیدم ،دیگری می گفت من دشمنان رو کشیدم ،دیگری من اسب کشیدم،انگار این فیلسوفان کوچک، فلسفی تر و عمیق تر از ما آدم بزرگ ها به قضیه نگاه می کر...

"به نام خدا" 😇 چون کلاس،نزدیک ایام میلاد امام حسن عسکری (ع) بود داستانی از زندگی ایشون رو برای بچه ها تعریف کردیم؛ 😇 بچه ها در حین یاد گرفتن حدیث امام حسن عسکری(ع) و یادگیری نکاتی پیرامون بحث مدیریت و کنترل خشم،بازی ها بامزه و جذابی انجام دادند؛ 😇 اون ها خرگوش شدن ؛ توسط یک عدد جوراب شلواری تمیزی که داخل آن دو تا توپ قرار داده شده بود و خرگوش ها بدون استفاده از دست،توسط گوش هاشون باید مانع رو روی زمین می انداختند؛ 😆 بچه ها این بازی رو خیلی دوست داشتند و مدت زمان زیادی اون ها رو سرگرم کرد؛ 😉 بعد هم به پیشنهاد خود بچه ها،یه سایه بازی حسابی داشتیم: مربی:مرثا نورانی...

هواپیماهای کوچولو،در حال یادگیری و سوخت گیری هواپیماشون!   بچه ها،در حالی  که کلاه هاشون رو،توی این روزهای سرد زمستونی ،روی کمرشون قرار داده بودند،  باید مسیری رو طی می کردند ،بدون این که کلاه هاشون  روی زمین بیفتد و مربی هم حدیث رو براشون به همراه شعر اون به صورت آهنگین می خواند،انصافا هم هیجان داشت و هم نیاز به تمرکز و دقت! از بچه ها ،پرسیده شد: با کلید،چه کاری انجام می دهیم؟ و بعد توضیح داده شد که خونه ی همه ی بدی ها مثل بد اخلاقی،حرف مامان و بابا رو گوش ندادند و...کلیدش عصبانی شدن هست،چون وقتی آدم ها عصبانی می شوند نمی توانند خوب فکر کنند ،پس هر کار بد دیگر رو ممکنه که انج...

«بسم الله الرحمن الرحیم» چون جلسه ی اول کار بود کلاس با یک معارفه ی کوچولو و جمع جور با حضور مادران بچه ها در کنار هم آغاز شد.  کلاس اینگونه آغاز شد. به نام خداوند رنگین کمان خداوند بخشنده ی مهربان خداوند سنجاقک رنگ رنگ خداوند پروانه های قشنگ و بعد..... سلام چه خوب و زیباست  غنچه روی لب هاست  به هر کسی می رسیم  کلام اول ماست حالا با هم بچه ها  بلند بگیم یک صدا  سلام سلام سلام از مامان ها خواستم اگه یاد گرفتن شعر ها رو با هم یکبار دیگه واسه بچه ها ...