مهمون کوچولوی خدا ۲6 (گزارش جشن مهمونی آسمونی همراه با ترجمه انگلیسی)بخش دوم
« جشن مهمونی آسمونی » بخش دوم: عنکبوت در وسط صحنه نشسته یه قرآن روی سرش و یه کاغذ جلوش گذاشته، و داره اسم حیوانات قرآنی رو با خودش تکرار می کنه. مجری با تعجب به عنکبوت نگاه می کنه. قرآن رو روی قلبش می ذاره، روی چشمش می ذاره. مجری: من خیلی وقته که دارم به تو نگاه می کنم بفهمم داری چیکار می کنی؟ اما متأسفانه متوجه نشدم داری چیکار می کنی؟ عنکبوت: هیچی، دارم سعی می کنم با قرآن مأنوس شم. آخه دیدم که یه شب هایی آدم ها قرآن رو روی سرشون می ذارن. گفتم احتمالاً اون ها دارن سعی می کنن مأنوس شن. بعدشم تازه کلی با خودم فکر کردم که چطوری باید با قرآن مأنوس شم. مثلاً باید چیکار کنم ک...